خانوادههای آنها در برابر دفتر ریاست جمهوری ایران تجمع کردند. دلیل توقف درمان دانشآموزان آسیبدیده "عدم تأمین منابع مالی" خوانده شده است. اولیای دانشآموزان آسیبدیده در آتشسوزی بخاری نفتی دبستان "ندای انقلاب" روستای شینآباد پیرانشهر میگویند، آنها یک هفته است که به همراه فرزندان خود در تهران به سر میبرند، اما بیمارستان به دلیل عدم واریز هزینه درمان از سوی دستگاههای مسئول از پذیرش آنها سر باز میزند. آنها در اعتراض به این وضعیت روز سهشنبه (۳ دی/ ۲۴ دسامبر) به دفتر رئيسجمهور در تهران رفتند تا شاید "فکری برای مشکلاتشان" شود. ایسنا در این باره نوشت، بلاتکلیفی ۱۲ دانشآموز شینآبادی نیازمند به درمان در حالی است که مسئولان بیمارستان "فاطمه زهرا" آنها را پذیرش و بستری نمیکنند. اولیای دانشآموزان علت را واریز نشدن هزینه درمان به حساب بیمارستان اعلام کردهاند. پدر نادیه صالح، یکی از دانشآموزان آسیبدیده روز سهشنبه گفت: «هماکنون به دفتر ریاست جمهوری آمدهایم تا مشکلمان را به رئیسجمهور بگوییم. شاید کاری برایمان انجام شود. از زمانی که فرزندانمان در آتشسوزی بخاری نفتی مدرسه دچار سوختگی شدهاند کار ما شده است از وزارت بهداشت به وزارت آموزش و پرورش رفتن. در حقیقت این وزارتخانهها ما را به هم پاس میدهند.» او میگوید: «یک هفته است که در تهران هستم و پس از مراجعات متعدد به بیمارستان هنوز نتوانستهام فرزندم را برای درمان بستری کنم.» پدر نادیه صالح میافزاید: «مسئولان بیمارستان اظهار میکنند تا زمانی که پول به حساب بیمارستان واریز نشود درمان را آغاز نمیکنند.» پدر سیما مرادی، از دیگر دانشآموزان سانحهدیده نیز میگوید، از جمعه گذشته به تهران آمده اما پس از گذشت ۵ روز هنوز نتوانسته فرزندش را بستری کند، چرا که بیمارستان حاضر به پذیرش دانشآموزان شینآبادی نیست. اعتراض نماینده مجلس به گزارش خبرگزاری تسنیم، رسول خضری، نماینده مردم پیرانشهر در چند روز گذشته بهشدت از عدم رسیدگی به مشکلات پرداخت هزینههای درمانی این دانشآموزان انتقاد کرده است. خضری میگوید: «علیرغم پیگیریهای صورت گرفته هزینه درمان و بستری این دانش آموزان تا به امروز تأمین نشده است، لذا از وزارت بهداشت و درمان خواستاریم که به این امر رسیدگی کند.» بر اساس گزارش درج شده در سایت وزارت آموزش و پرورش، مجموع هزینه درمان این دانشآموزان تا آخر آبان ماه ۹۲ به سه میلیارد و ۵۱۱ میلیون ریال رسیده است. دکتر محمودرضا محقق، معاون اجرایی معاونت درمان وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی پیشتر از آغاز درمان کودکان آسیب دیده شینآبادی از شنبه (۳۰ آذرماه) خبر داده و گفته بود: «علت تاخیر درمان این کودکان عدم تأمین منابع مالی آن بوده است.» محقق با اعلام اینکه بودجه درمان این کودکان فعلا به صورت علیالحساب از سوی معاونت درمان به دانشگاه علوم پزشکی ایران پرداخت خواهد شد گفته بود: «هزینه درمان این کودکان ۵ تا ۶ میلیارد تومان خواهد بود، هرچند تاکنون هیچ بودجهای برای درمان به وزارت بهداشت تعلق نگرفته اما مقرر شده دولت تا پایان امسال بودجه درمان آنها را تأمین کند.» نیاز به ۱۰ تا ۱۳ جراحی به گفته دکتر محمودرضا محقق، شاید لازم باشد بر روی هر یک از این کودکان حدود ۱۰ تا ۱۳ عمل جراحی صورت گیرد. (بیشتر بخوانید: فعالان سیاسی و مدنی: وزیر آموزش و پرورش استعفا دهد) او اضافه کرد که جلسهای با مسئولان آموزش و پرورش بر پا شد و در تفاهمی شفاهی مقرر شد که آنها مصوبه هزینههای درمان را از دولت بگیرند. محقق میگوید: «پیشنهاد ما پرداخت سالانه یک و نیم میلیارد تومان برای درمان بود که تنها ۴۰ درصد از آن تصویب شده است.» سانحه آتشسوزی بخاری نفتی دبستان "ندای انقلاب" روستای شینآباد پیرانشهر در ۱۵ آذرماه سال ۱۳۹۱ رخ داد. ۲۸ دانشآموز دچار سوختگی شدند که از این میان سوختگی ۱۲ دانشآموز شدید است. دو دانشآموز نیز در این سانحه جان خود را از دست دادند.
قرآن که مهین کلام خوانند آن را گه گاه نه بر دوام خـــوانند آن را بر گرد پیاله آیتــی هست مقیم کاندر همه جا مدام خوانند آن را -------------------------------------------------------------- دو بیت بالا به راستی بیانگر شجاعت خیام است. او دست روی کتابی می گذارد که در نظر مردم عوام جامعه مقدس و بی عیب است. او قرآن را با پیاله ی شرابی مقایسه می کند که از نقطه نظر قرآن حرام است. این مقایسه ، خود به کنار ، جسارت و شهامت در نتیجه گیری خیام است که پیاله ی شراب را در مقایسه با قرآن ، برتر و استوار تر می داند. -------------------------------------------------------------- به زبان ساده خیام در این رباعی می گوید :
قرآنی که از آن به عنوان کلام برگزیده و نیکو یاد می کنند ، همیشه حرفهایش یکی نیست و همیشه یک پیام را به خواننده اش نمی دهد. اما پیاله شراب در آن پیامی است که هر انسانی که از آن بنوشد ، و در هر کجایی که باشد ، به یک چیز واحد می رسد.... در اشعار خیام ، شراب همواره نوشیدنی ارزشمندی است که سبب شادی و فکر نکردن به غم و غصه دنیاست.
اشاره خیام به متناقض بودن متن کتاب و وجود ناسخ و منسوخ های قرآن و همچنین ابهام هایی است که همواره سبب اختلاف و دشمنی و چند دستگی میان پیروان آن شده است.
زندان قرچک ورامین که مخصوص زنان زندانی میباشد طی چند ماه گذشته فاقد آب گرم مناسب برای استحمام بوده است.زندان قرچک ورامین حدود ۱۹۰۰ زندانی زن با جرایم مختلف را درخود جای داده است. این زندان که از چند سوله تشکیل شده است طی چند ماه گذشته فاقد آب گرم برای استحمام زندانیان بوده و حتی برای ۲۰ روز نیز آب آن کلا قطع بوده است. طی ۲۰ روزی که آب زندان قطع بود تنها یک لوله آب شیرین برای ۱۹۰۰ زندانی موجود بود که آب آشامیدنی زندانیان را تعمین میکرد. عضو خانواده یکی از زندانیان محبوس در این زندان به گزارشگر هرانا گفت: «طی روزهای اخیر تنها روزی ۳ ساعت آب گرم برای زندان وصل کردهاند که آن هم باقطعی مکرر روبرو میشود و به هیچ وجه برای استحمام تمام زندانیان کافی نیست. اکثر زندانیان به بیماریهای عفونی مبتلا شدهاند و حشرات موزی در بند امان زندانیان را بریده است.» هرانا
اولین زن جراح ایرانی: "سکینه پری" متولد 1281 در روسیه دیپلم دکتری گرفت و 1314 با اجازه نامه ی پزشکی خود را دریافت کرد. اولین زن داروساز: "اقدس غربی" و "اختر فردوس" اولین زنان دکتر داروساز ایرانی هستند که در سال 1316 وارد دانشگاه تهران شدندو در سال 1320 در این رشته فارغ التحصیل شدند. اولین زن وکیل دادگستری: "یکاترینا سعیدخوانیان" متولد1278 اولین زن ایرانی که پس از تحصیل در رشته قضایی در روسیه به سال 1327 در تهران پروانه وکالت گرفت و به کار پرداخت. اولین زن سرتیب ایرانی: "مرضیه ارفعی" در سال 1312 با درجه هم ردیف سروانی در ارتش مشغول خدمت شد و در سال 1338 به عنوان اولین زن به درجه سرتیپی رسید. اولین زن روزنامه نگار: "صدیقه دولت" در اصفهان به سال 1297 مجله" جمعیت نسوان وطن خواه" و مجله " زبان زنان" را منتشر کرد. اولین زن خلبان: "عفت تجارتی" در سال 1318 در 22 سالگی برای اولین بار و به عنوان اولین زن در رشته خلبانی نام نویسی کرد و در همان سال اولین پرواز خود را با هواپیمای تایگرموس انجام داد. اولین زن پرستار: "فاطمه توانایی" که در سال 1310 در آموزشگاه کوچک در شهر رشت نام نویسی کرد. او در سال 1314 در این رشته فارغ التحصیل شد. اولین زن آوازه خوان: "قمرالملوک وزیری" که صفحه پر کرد و پس از او "ملوک ضرابی" بود.
ایا تا بحال بانوان گرامی میهن ما، دریافته اند که خرافات دینی، بیشترین ضربه های خود را بسوی بانوان پرتاب کرده و به انها اسیب های فراوان رسانیده است. و ایا توجه کرده اند، زشت ترین اهانت ها، بیشترین ستم ها در زیر سایه ادیان بر انها روا گردیده و انها را جنس دست دوم پس از مرد شناخته است؟
شگفتا که بیشتر زنان ایرانی، خود ترویج دهنده این اندیشه واپسگرا، در اشکال مختلف خرافات هستند.و از پشتیبان های اصلی قشر اخوند و روضه خوان ها، این قشر شربار جامعه می باشند. پرسش ما از بانوان ایرانی این است که ایا براستی باور دارید که در هر موردی کمتر از مردها هستید؟ و سهم ارث شما بایستی نصف ارث مرد باشد؟ در هنگام شهادت دادن دو زن برابر یک مرد بحساب ایید؟
ایا شما زنان ایرانی، تاکنون اعتراضی، ایرادی، انتقادی بر ایه 34 نساء قران کرده اید که دستور کتک زدن زنان را به مردها میدهد. ایا تا کنون اعتراضی به ایه 223 سوره بقره کردید که شما را کشتزار مردها میداند ایا چنین دستور و یاوه های ناجوانمردانه و احمقانه ای را فرمان خدا میدانید؟ و اگر این ستم ها را بر خود روا نمیدارید، چرا چنین کتابی را به مغز ان مردهایی که ان را قبول دارند نمی کوبید؟ ایا این شما بانوان ایرانی نیستید که سفره هایی بنام رقیه و سکینه و زینب و عباس و غیره می اندازید که هیچگونه بهره و نتیجه ای جز برپایی یک مهمانی و شکمبارگی برای یک عده غیر نیازمند ندارد؟ و اگر خود نمی اندازید جلوی کسانی را که به این اعمال خرافی دست می زنند گرفته و با انها مبارزه می کنید؟ و ایا شما اگاه هستید که ادامه چنین کارهای خرافی در منزل شما و یا دوستانتان به رفتار و عادت های فرزندان و نسل های اینده انتقال می یابد و این اعمال غیر خردمندانه تا ابد ادامه پیدا میکند.
ما مطمئن هستیم شما بانوان گرانمایه این توانایی را دارید که کشور ما را از شر خرافات نجات دهید و فرزندانی خردمند بجای نسلی خرافاتی بپرورانید. امیدواریم بانوان ایرانی هرچه زودتر خرافات را از خود دور کنند و لباس دانش و خرد به تن کنند.
نامه ای به الهام امین زاده، معاون رئیس جمهور در حقوق شهروندی خبرگزاری هرانا – جمعی از زندانیان بهایی زندان رجایی شهر کرج طی نامهای به الهام امینزاده نوشتهاند: «یک لحظه تصور کنید که چقدر دردناک است که در نقطهای از این دنیای بزرگ یک انسان مسلمان را از کفن و دفن با احترام اموات خود بازدارند و یا گورستانهایی که محل دفن عزیزان آنهاست تخریب نمایند.»
کبری بنازاده امیرخیزی در دی ماه سال ۱۳۸۷ زمانی که قصد داشت برای دیدار برادرشان به صورت قانونی به عراق سفر کند، در فرودگاه بین المللی تهران بازداشت شده بود.
هرچی از روشنی وسرخی داریم برداریم، کنار هم بنشینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها، یلدایتان رویایی، روزهایتان پر فروغ ، شبهایتان ستاره باران
مادر یعنی زندگی ... مادر یعنی امید ... مادر یعنی روشنایی خانه و خانواده . اما ... مادران سرزمین من ٬ مادرانِ به مرگ محکوم شده اند ٬ مادران سرزمین من ٬ مادرانِ داغ دارند . مادران سرزمین من ٬#مادرانِ#دربنداند.
پروین گراوند، مادر ۵۲ ساله فریدون خنجری، فردی که در زندان دیزلآباد کرمانشاه اعدام شد پس از مرگ فرزندش خودکشی کرد.
پُر مهرتر سرانگشت بیدار کن ز خوابم برهانم از توهم، پُر هول تر سرابم معجز نما و یک دم، زن پرده را به یک سو این خام پخته، بگشا، اسرار این کتابم پرسنده ای و جویا، حیرت زده و کنجکاو کز چه ز خواب خسته، آگه شدن شتابم؟ از تو طلب نه آغوش، رقص و طرب و سازی یا خواهش و تمنا، تا مست از شرابم؟ در خواب و غرق رؤیا، دیدم ترا سروشی کز من طلب که خیزم، روشن کنم حسابم چون می رسد زمانی، نی دور خیلی نزدیک نی تو که این جهان را، بیننده در حجابم جرم و گناه دیدن، باران ز پشت روزن گر خیره آسمان را، شحنه دهد عذابم زلف نسیم بر تن، درهای دوزخم باز محض نگاه به گلشن، با خشم و کین عتابم این وضع را به رؤیا، تو پرده درّ نه شیطان این بنده را خدایی، برهان ز چنگ خوابم
جشنهای ملی ایرانی همگی تداعی کننده عشق و و دوستی و شادی هستند. این مناسبت ها بیشتر الهام گرفته از طبیعت و مایه همبستگی و جمع شدن مردم به دور یکدیگر بوده ، کههمگی پیام نهفته کنار گذاشتن غم و غصه و دشمنی ها را در خود جای داده اند.
اما مناسبت ها های مذهبی ، اکثریت دعوت کننده به غم و ناراحتی اند. این روزها به جای کاشتن لبخند ، اشک و اندوه را بر چهره مردم می نشانند. حتی آن دسته از روزهای مذهبی هم که نام عید و جشن بر خود دارند ، بسیار خشک و رسمی اند و هرگز توان شاد کردن مردم را به اندازه جشن های ملی ندارند. بر خلاف ظاهر جشن های مذهبی که مردم را به دور هم جمع می کند ، این جشن ها بر گرفته از اختلافات و داستانهای مذهبی هستند. روزهایی مثل فطر و غدیر در عمل اختلاف میان دسته ها و گروههای مذهبی را دامن می زنند. اجبار و اکراه و تحمیل هم جزئی جدا نشدنی از روزهای مذهبی است.
مادر و همسر پیمان عارفی، زندانی سیاسی تبعیدشده به مسجد سلیمان، هنگامی که از ملاقات وی به سمت تهران برمیگشتند، در تصادف رانندگی کشته شدند. پیمان عارفی محکوم به ۱۵ سال حبس در تبعید است. زیبا صادقزاده همسر پیمان (امیر رضا) عارفی به همراه ناهید رحمانی، مادر پیمان، روز چهارشنبه ۲۷ آذر (۱۸ دسامبر) هنگام بازگشت از مسجد سلیمان محل تبعید پیمان، در سانحه رانندگی جان باختند. پیمان عارفی به اتهام عضویت در انجمن پادشاهی ایران، در سال ۸۸ دستگیر شد. وی ابتدا به اعدام محکوم شد اما حکم او در دادگاه تجدیدنظر به ۱۵ سال حبس در تبعید تغییر کرد. زينب (زيبا) صادقزاده همسر پيمان به همراه او از ٢٨ فروردين ٨٨ بازداشت و نهايتا در مرداد همان سال آزاد شد. پیمان عارفی به همراه همسرش زیبا صادقزاده پیمان عارفی به همراه همسرش زیبا صادقزاده پیمان عارفی پسر عمه آرش رحمانی است که در بهمن سال ۸۸ به همراه محمدرضا علیزمانی به اتهام عضویت در انجمن پادشاهی ایران اعدام شدند. آرش رحمانی در زمان انتساب جرم ۱۷ سال داشت. این دو تن در جلسات دادگاههای پس از انتخابات شرکت کرده و به سازماندهی اعتراضات مردمی اعتراف کردند. این در حالی است که هر دوی این افراد در فروردین ماه، یعنی دوماه قبل از انتخابات، دستگیر شده بودند. پیمان عارفی در سال ۸۹ به زندان مسجد سلیمان تبعید شد. وی در تمام این مدت از حق مرخصی محروم بود و همسر و مادرش هربار برای ملاقات مسافت ۸۰۰ کیلومتری تهران تا مسجد سلیمان را با اتوبوس و قطار طی میکردند. به گفته نزدیکان این خانواده، شادمانی مادر و همسر پیمان از تبدیل حکم اعدام او به تبعید، مانع از آن بود که گلایهای از این مسافت طولانی کنند و هربار تنها آرزوی ملاقات حضوری او را داشتند که هیچگاه میسر نشد. بنا بر آخرین گزارشها برای پیمان عارفی تقاضای مرخصی داده شده اما هنوز پاسخی از سوی مسئولان اعلام نشده است.
با خبر شدیم که پیمان عارفی زندانی سیاسی و تبعیدی در مسجد سلیمان امروز مادر و همسرش را که برای ملاقات با پیمان به مسجد سلیمان رفته بودن در راه بازگشت در صانحه تصادف از دست داد
در طی هفته گذشته مریم شفیعی پور در بند نسوان زندان اوین چند بار دچار تپش قلب می شود. تا اینکه چندبن مرتبه ضربان قلب آن به ۱۴۰ عدد در دقیقه می رسد و یکبار نیز به طور کامل بیهوش می شود که بلافاصله به بهداری زندان منتقل می شود.پزشک مقیم در بهداری در آن زمان عنوان می کند که مریم شفیع پور نیاز فوری به “ام آر آی” دارد ولی دستور پزشک با بی توجهی مسوولان زندان مواجه می شود.علاوه بر این مریم شفیع پور که از چند هفته پیش از درد شدید دندان رنج می برد تا کنون موفق به معاینه توسط دندان پزشک نشده است و از درمان دندان وی ممانعت به عمل آمده است. پی نوشت : کمبود امکانات وعدم رسیدگی به زندانیان به ویژه زندانیان سیاسی که در بدترین شرایط زندان ها نگهداری می شوند و از ابتدایی ترین حقوق زندانیان مانند بهداشت و درمان نیز بهره مند نیستند. باید صدای زندانیان سیاسی در بند زندانهای وحشتناک جمهوری اسلامی باشیم. باید صدای مریم شفیع پور و مریم ها و مجید ها و ... باشیم و صدای آنها را به گوش جامعه جهانی برسانیم و دست از مبارزه علیه این رژیم دیکتاتوری تا بر اندازی آنان بر نداریم.
صد هزار هوادار فیس بوکی دارد اما از نبود تماشاگر در مسابقات دوومیدانی گلایه می کند؛ صدهزار نفر در فیس بوک، صفحه دختری را لایک کرده اند که نامش را به عنوان نخستین دختر طلایی ایران در رشته دوومیدانی در آسیا ثبت کرده است. ------------------------------------------------- پرسش: این صفحه چقدر توانسته ترا به هوادارانتان نزدیک کند؟
پاسخ: تا قبل از اینکه این صفحه فعال شود، تعداد کمی بودند که با من آشنایی داشتند چون متاسفانه در ایران رسانه ها به ورزش بانوان بها نمی دهند. به نظرم این صفحه باعث شد تا خودم را به ایرانی ها و هموطنانم معرفی کنم.
پرسش: به نظر می رسد، فیس بوک برایت به یک صفحه رسانه ای شخصی تبدیل شده است. برخی از عکس هایی که منتشر می کنی خیلی تازگی دارد و مطمئنا به خاطر محدودیت ها در نمایش ورزش بانوان به رسانه های داخل کشور راه پیدا نمی کند. واکنش دوستدارانت به این عکس ها چه بوده است؟
پاسخ: واکنش ها خیلی مناسب بوده است. به نوعی با فضای مسابقات و شرایطی که من در آن حضور دارم آشنا می شوند. تک تک افرادی که پیغام می گذارند به من یک انرژی مضاعفی می دهند. تمرینات دومیدانی خیلی سنگین و خسته کننده است اما وقتی از تمرین برمی گردم و پیام ها را در صفحه فیس بوکم می بینم انرژی دوباره می گیرم.
هر روز زخمهای دل خود را با امید و تلاش پانسمان میکنیم، سربازیم در صفحهٔ شطرنج که روزی شاه راه مات میکنیم، باکمان نیست مردن چرا که ایستاده خواهیم مُرد
یکی با شیخ شهر بود یار جانی ز ایام کهن وز نو جوانی نه خود بود مرد بازار و سیاست نه شیخ بود شیخ و پیشه روضه خوانی جوان بودند و او چشمش به مادر که نانی تهیه و بنهد به خوانی رفیقش طرح کات از بهر حوزه همیشه نان برایش لن ترانی مگر روزی که او را بنده ای خاص به خدمت گیرد و او را تکانی کند آماده اش علم فقاهت بیاموزد ز احکامش نشانی کنون سیّاس این، آن هادی خلق به ملکی غرقه در جهل و ندانی کشید دست بر شکم سیاس و با شیخ بگفت شوخی کنان گویم فلانی عجب گرزی زدم بر بخت و شانست که پر رونق گشود بهرت دکانی بهشتت در گشودم در عوض تو به من فردوس و جنت، حوریانی عمود شق القمر کون تو معجز نگارش بس مهییج داستانی که تاریخ بشر کم داردی یاد در این دوران و عهد باستانی کنون خلقی عمود در دست و چون تو هزاران در پی باغ جنانی در این بین امتی سگ دو زنانند ز ما غافل پی یک لقمه نانی فساد من و تو گردیده فرهنگ نه فکر چاره کس نی کس توانی من و تو تا ابد در عیش و نوشیم ربائیم هر کسی را مال و جانی ***