۱۳۹۳ خرداد ۵, دوشنبه

خودکشی دختر دانشجو پس از انتشار فیلم غیراخلاقی از وی در اینترنت +عکس



دختر دانشجوی آمریکایی پس از انتشار فیلمی مستهجن از وی بر روی اینترنت خودکشی کرد.
به گزارش صبحانه، "الیسا فانک" دانشجوی ۱۹ ساله‎ی رشته شیمی در یکی از دانشگاه‎های امریکا بود که در یک فیلم غیر خلاقی و مستهجن برای یکی از سایت‎های معروف اینترنتی بازی کرد.

 چند روز بعد از انتشار این فیلم در سایت این شرکت، دوستان او در دانشگاه مینوستای آمریکا شروع به توهین و مسخره کردن او می‎کنند و در نهایت این دختر فریب خورده با رفتن کنار دریاچه ای که با خانواده اش در دوران کودکی به بازی می‎پرداخت، خودکشی کرد.

دستان کوتاه حکومت و گیسوان زن ایرانی


در ایام حضور نظامی ارتش آمریکا در عراق روزی در کافه فرانسه در برج گاندی تهران نشسته بودم و با خود فکر می‌کردم این کلانشهرِ غول‌پیکر به قدری بزرگ است که حتی در صورت حملۀ ارتش آمریکا هم بخش‌هایی از آن حضور نیروهای بیگانه را حس نخواهد کرد! به عبارت دیگر، مدتی طول خواهد کشید تا اهالی بعضی از مناطق تهران که به زندگی روزمرۀ خود مشغولند و ارتباط چندان زیادی با رسانه‌ها ندارند٬ متوجه حرکت تانک‌ها و زره‌پوش‌های آمریکایی در خیابان‌های شهر شوند. تو گویی ارتش بیگانه٬ لشگر مورچه‌های کوچکی است که از سرو کول غولی بالا می‌رود. باید مدتی بگذرد تا این غول احساس خارش کند. فضای دنج و آرام محوطۀ برج گاندی٬ باعث شد چنین فکری به ذهنم برسد.

خواه ارتش بیگانه حاکم باشد یا یک رژیم تمامیت خواه بومی٬ همواره بخش‌هایی از زیست اجتماعی مردم از دسترس حاکمان دور می‌ماند. حتی دولت‌های تمامیت‌خواه هم نمی توانند دستان متجاوز خود را به لایه‌های عمیق حیات اجتماعی برسانند. دستان دولتمردان کوتاه است. بر همین اساس٬ سفاک‌ترین رژیم‌ها در بهترین حالت تنها می‌توانند با ایجاد رعب و وحشت٬ چند متر جلوتر از دستان خود را متأثر سازند. آنها با اتخاذ شیوۀ مبارزۀ پارتی ها (اشکانیان) فقط به چند نقطۀ معدود ضربه می‌زنند٬ اما این ضربات چنان شدید است که هول حاصل از آن - در معنای روانشناختی کلمه - همچون موجی به دوردست می رسد جمع‌آوری دیش‌های ماهواره را درنظر گیرید. این برنامه حتی در شهرستان‌ها هم موفق نبوده تا چه رسد به کلانشهری مثل تهران که مأموران نمی‌‌توانند همۀ نقاط آن را به طور مداوم کنترل کنند. پس از هر بازرسی٬ مردم می‌توانند تجهیزات خود را دوباره از کمدها و انباری‌ها درآورند و به کار گیرند. پس رژیم٬ از یک سو می کوشد سریع و ناگهانی حمله کند٬ و از سوی دیگر به کمک رسانه‌ها شهروندان را به برخوردهای امنیتی و خشن تهدید می کند تا ترس جلوتر از مأموران عمل کند و مردم خودشان تجهیزات ماهواره را برچینند. با وجود این، واضح است که رژیم نتوانسته فتنۀ ماهواره را مهار کند.

در همان ایام، مأموران طرح «امنیت اجتماعی»‌ به برج گاندی یورش بردند و با چند دختر و پسر جوان رفتاری وحشیانه‌ کردند. به خود گفتم که برج گاندی٬ برج گاندی باقی می‌ماند. مردم دوباره به کافه‌ها می‌آیند٬ لباس‌های دلخواهشان را می‌پوشند٬ در این کافه‌ها قرارهای عشقی می‌گذارند و خلاصه زندگی به روال خود و به خواست مردم جریان خواهد داشت. مردمی که به این مکان‌ها می‌آیند٬ به لحاظ سیاسی محذوفند. آنها نمایندگان سیاسی خود را در حاکمیت ندارند. ناچارند در انتخابات شوراها، مجلس یا ریاست جمهوری از بخش هایی از حاکمیت حمایت کنند که کمتر خشن و مرتجع و بیشتر تحصیل‌کرده اند. این مردم نمی‌توانند خود کنشگر سیاسی باشند، حزب تشکیل دهند یا حتی روزنامه‌ ای دلخواه، به عنوان مجرای رسمی بیان منویات و آرمان‌های خود در جامعه، را منتشر کنند. در بهترین حالت، می‌توانند در انتخاباتی شرکت کنند که مهره‌های جبهۀ سیاسی رقیب در آن نامزد شده‌اند. پس واقعیت این است که رژیم موفق شده هویت سیاسی مستقل آنها را انکار کند. اما آیا می‌تواند حضور اجتماعی آنها را هم انکار کند؟ آیا می‌تواند کاری کند که آنها کاملا حذف شوند؟ بسیاری از چیزها، از جمله پوشش اختیاری، را تا حدودی از آنها سلب کرده است. اما آیا حکومت و مأمورانش در هر گوشه و کناری حضور دارند تا بتوانند پوشش آنها را کنترل کنند؟ بی شک چنین نیست. کارزار «آزادی‌های یواشکی زنان در ایران» از همین ضعف طبیعی قدرت حاکم٬ از این خلأ گریزناپذیر قدرت حاکم در عرصه‌ی پهناور حیات اجتماعی، استفاده می‌کند تا به حکومت و به ما یادآوری کند که در همۀ عرصه‌ها نباخته‌ایم٬ هرچند در عرصۀ سیاسی محذوفیم. 

متأسفانه برخی از ما از یاد برده‌ایم که حیات سیاسی تمامی حیات اجتماعی نیست. گاهی استدلال کرده‌ایم که اکنون زمان مناسبی برای طرح بعضی از حقوق مدنی، از جمله «آزادی پوشش»، نیست. مدتی امیدوار بودیم که روند توسعۀ سیاسی در ایران رو به جلو خواهد بود و زمان مناسب استیفای تدریجی حقوق از دست رفته فرا خواهد رسید. اما متأسفانه نشانه‌های پسرفت در تمامی عرصه‌ها، از اقتصاد گرفته تا سیاست، بر نشانه‌های امیدبخش سایه افکنده است. اگر بخواهیم منتظر بمانیم تا زمانِ "مناسب" استیفای حقوق بدیهی شهروندی٬ از جمله پوشش اختیاری٬ فرارسد، همچنان گرفتار این پیش‌فرض نادرست خواهیم بود که در چارچوب جمهوری اسلامی٬ توسعۀ سیاسی مدرن، "ممکن" است. طرح «آزادی‌های یواشکی زنان در ایران» منتظر نمی‌ماند که کشتی به گِل نشستۀ اصلاح‌طلبی در ایران ناگهان با باد شرطه‌ای دوباره حرکت آغاز کند. کنشگران اصلی این طرح به خود٬ به ما٬ به حاکمیت و به پایگاه اجتماعی مرتجعین نشان خواهند داد که آنچه را از ما گرفته‌اند٬ می‌توان بازپس گرفت. ما نترسیده‌ایم و بازی را از نقطه‌ای دیگر دوباره آغاز می‌کنیم. دستان حاکمیت، حتی اگر اردشیر درازدست هم باشد٬ به طرۀ تاب‌خوردۀ گیسوان زن ایرانی نخواهد رسید. 

به خاطر دارم که مسعود بهنود در پایان دفاعیات خود در دادگاه مطبوعات این بیت را خوانده بود: « گرچه ما اکنون سپر انداختیم / غمزۀ ابروکمانان یاد باد». ما هم امروز باید همنوا شده و بگوییم: ما را از حیات سیاسی حذف کرده‌اید٬ اما نمی توانید از حیات اجتماعی حذفمان کنید. کارزار «آزادی‌های یواشکی زنان در ایران»‌ به نوعی تکرار همین بیت پیش گفته است اما نه با دلالت استعاری مصرع دوم٬ بلکه با دلالتی کاملاْ واقعی (تحت‌الفظی): غمزۀ ابروکمانان در گوشه و کنار شهرهای این سرزمین٬ ما را یاد است و شما را فراموش. تیری که از چلۀ کمان ابروی زنان شهری ایرانی رها می‌شود٬ قلبِ سنگی دیو ارتجاع را نشانه رفته است. 



به امید روزی که در میادین پرعبور شهر٬ و نه فقط در حاشیه ها، حق خود را فریاد کنیم.
دکتر نیما قاسمی، جامعه شناس
 

گزارش شاهد عینی از وضعیت فجیع زندان سپیدار اهواز

بخش اول


اهواز گرم و تفدیده دو زندان معروف دارد. کارون و سپیدار. اگر این شهر باز هم زندان دیگری داشته باشد، لابد مخفی و محرمانه است. این دو زندان بغل به بغل همند. فقط ۴۰۰ متر از هم دورند. البته کارون زندان بزرگ‌تری است و بند معروف «شش» را دارد که زندانیان سیاسی و فعالین عرب را در آن نگه می‌دارند. شاید به همین دلیل است که زندان کارون از اقبال عمومی و توجه بیشتری از سوی سازمان‌های حقوق بشری و بین المللی برخوردار بوده ، درحالی که درست در چهارصدمتری زندان کارون، بغل به بغل خانه‌های آجر قرمز‌ها، زندان فراموش شده سپیدار برپاست. در حاشیه شرقی شهر تفدیده و داغ اهواز. زندگی‌های زیادی در این زندان بهم فشرده و دلگیر اسیر میله هاست. مشاهدات زیر، گزارش یک شهروند خبرنگار زندانی در زندان سپیدار است. او به علت تصادف منجر به فوت گذرش به زندان سپیدار افتاده و مشاهداتش را در طول یک هفته مرخصی استعلاجی‌اش برای سایت ایران وایر نوشته است:

«آدم‌ها در زندان سپیدار مسخ می‌شوند. آنجا زندانی است که بیش از آنچه به زندان شباهت داشته باشد، شکنجه گاهی است که به دلیل شرایط غیر انسانی، زندانی در آن بطور تدریجی همه داشته‌های انسانی‌اش از دست می‌دهد. من به جرم تصادف منجر به فوت مدتی است ساکن این زندانم. آنچه می‌گویم مشاهدات عینی من است بدون هیچگونه اغراقی. وقتی وارد زندان شدم بعد از بازرسی‌های مقدماتی مرا به بندی موسوم به بند اقتصادی بردند. این بند را شاید بشود بهترین و بهداشتی‌ترین بند زندان سپیدار دانست.غالبا زندانیانی در این بند محبوسند که جرم‌های مالی دارند. چک بلامحل، مهریه، تصادفات منجر به نقص عضو یا فوت. گر چه در میان این عده گاهی قاتلین یا متجاوزین به عنف نیز پیدا می‌شوند. تعداد زندانیان بند اقتصادی زندان سپیدار بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ نفر متغیر است. و از آنجایی که این بند عملا بهداشتی‌ترین بند زندان سپیدار است وقتی یکی از مسئولین برای بازدید از زندان مصمم است، او را مستقیما به این بند هدایت می‌کنند.

روزهای اول مرا به بند معتادان منتقل کرده بودند. به جرات می‌توانم بگویم غیر انسانی‌ترین شرایط نگهداری انسانی را در این بند می‌شد مشاهده کرد. تعداد زندانیان بند معتادین غالبا مابین ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر است ورودی بند معتادان بلافاصله بعد از درب ورودی حیاط است. بندی که مملو از جمعیت است. زندانیانی که شبیه به حیوانات در فاصلهٔ کمتر از نیم متر به نیم متر در کنار هم به سر می‌بردند و دارایی آن‌ها یک زیرانداز و روانداز کهنه و فرسوده‌ای است که غالبا یادگار زندانیان آزاد شده است.

در میان جمعیت زندانی‌های بند معتادان از سردمداران و سرشاخه‌های قاچاق مواد مخدر وجود دارند تا معتاد فلک زده‌ای که به جرم چند گرم شیشه یا هرویین به جای رفتن به بیمارستان‌ یا کلینک ترک اعتقاد، باید در کنار قاچاق چی‌های حرفه‌ای دوره حبس خود را بگذراند.

در آنجا پسرک لاغر و نحیفی به نام حسن بود که ظاهری بسیار محجوب و دخترانه داشت. او را به جرم داشتن چند گرم شیشه بازداشت کرده بودند. در زندان شایعه بود که افراد خطرناک و با سابقه بند او را وادار به رابطه جنسی می‌کنند. حتی می شنیدم که او را به همدیگر قرض و تحفه می دهند. یکی از هم بندی‌های من می‌گفت پسرک بیچاره را در حمام دیده که تمام بدنش از ضربه و کتک کبود و سیاه بوده.

در بند معتادین، سارقین حرفه‌ای منازل و ماشین هم نگهداری می‌شدند. به همدیگر راه و چاه فرار و دور زدن قانون را نشان می‌دادند. تصور کنید انگار یک آموزشگاه بزرگ جرم‌های سبک و سنگین دایر باشد.

یک بار وقت ملاقات به یکی از مسوولین زندان درباره شرایط آن پسرک لاغر و نحیف گفتم. او به تلخی به من پاسخ داد: می‌خواست جرمی مرتکب نشود. زندان که خانه خاله نیست. همه جور کثافتی در چهارچوب زندان اتفاق می‌افتد. دلم می‌خواست از او بپرسم آیا جرم کنجکاوی یک نوجوان برای تجربه یک قرص روانگردان یا شیشه، تجاوز به عنف و کتک‌های شبانه است؟

یکی دیگر از بندهای زندان، بند جوانان است که در آنجا جوانان بین ۱۶ تا ۲۲ سال در شرایطی کاملا غیر بهداشتی و غیر انسانی نگهداری می‌شوند. اکثرآن‌ها آلوده به مواد مخدر، خصوصا مواد مخدر صنعتی هستند. یکی از زندانیان قدیمی‌تر مرد لاغر اندام معتادی را به من نشان داد و گفت اسم این مرد صادق است. او را سال گذشته به خاطر نزاع خیابانی به اینجا آوردند. کسی را که چاقو زده بود هنوز در کما به سر می‌برد. گویا طرف به خواهرش فحش ناموسی داده. دعواشان بالا گرفته و او فقط با یک ضربه به طرف دیگر دعوا چاقو زده. چاقو درست به شش‌های طرف مقابل وارد شده. او را به بیمارستان رسانده به اتاق عمل برده‌اند اما بعد از عمل هنوز هم به هوش نیامده است. برای همین هم صادق هنوز اینجاست. او برایم تعریف کرد وقتی صادق را به این بند آوردند جوان با نشاط و رشیدی بود. شاد و البته آزاده. زیر بار حرف زور نمی‌رفت. کاملا مشخص بود که از سر اتفاق دست به نزاع زده و شر و شیطنت در وجودش جایی نداشت. اما قلدرهای بند که از صادق به علت روحیه‌اش ترسیده بودند و نمی‌خواستند نامحرمی مابینشان باشد و احیانا اعتراضی کند یا گزارشی رد کند سعی کردند او را به اعتیاد بکشانند. صادق مقاومت می‌کرد. اما آن‌ها دست برنداشتند و هر روز در غذای این جوان تازه وارد مواد مخدر ریختند. یک ماه نشد که او آلوده مواد مخدر شده بود و حالا تبدیل شده به نوچه و جیره خوارشان و هر چه بگویند با طیب خاطر می‌پذیرد.

همجنس گرایی به خاطر دسترسی نداشتن به جنس مخالف، رابطه جنسی و البته تجاوز جنسی معمولیترین اتفاقی است که در آنجا رخ می‌دهد. گاهی که یک زندانی آشنا یا به اصطلاح «پارتی دار» را که با یکی از مسئولین زندان آشنایی دارد به زندان می‌آورند، او را به بند اقتصادی‌ها یا سیاسی‌ها می‌آورند که البته از همه سالم ترند. احتمال بروز خطر در همه زمینه‌هایی که اشاره کردم برایش کمتر است. چیزی که برای من که سابقه کیفری نداشتم عجیب بود این مسئله بود که هر مسئولی را برای ریاست بند انتخاب می‌کردند بلااستثنا یا از عهده کار برنمی آمد و یا به جرم شهره شدن به تجاوز جنسی به سایر زندانی‌ها از کار برکنار می‌شد. باند بازی و نزاع‌های دسته جمعی قومی از مشخصه‌های دیگر بندهای زندان سپیدار است.

بند دیگری که در زندان سپیدار بیش از سایر بند‌ها متفاوت بنظر می‌رسد، بند «سید‌ها» است. «سید‌ها‌‌«، همان پرونده معروف سادات هستند که از ۱۲۰ هزار نفر از مردم عادی کلاهبرداری کردند. در جریان این پرونده سید‌ها که یک گروه صد نفره بودند تحت رهبری یک فردی که نه سید است و نه ایرانی، بلکه یک شهروند عراقی است، اعلام کردند اگر کسی به آن‌ها مبلغی بپردازد کمتر از یک ماه بعد از آن به او دو برابر مبلغ را برمی گردانند. اما در این میان به کسی رسید و چک و سفته نمی دانند. عملا هیچ مدرکی دست مردم نبود. مردم اول با این جریان به طور مشکوک و با احتیاط برخورد می‌کردند. ولی وقتی گروه اول به عافیت پولشان راگرفتند تعداد زیادی از مردم خوزستان خانه‌ها و املاک و ماشینشان را فروختند و به شبکه کلاهبردار سادات تحویل دادند.

سید‌ها در کمتر از چهار ماه بیش از چهار هزار میلیارد از مردم کلاهبرداری کردند و کارشان به حدی رونق گرفته بود که اتاق خانه‌های آنان لبالب از بسته‌های اسکناسی بود که حتی فرصت نمی‌کردند آن‌ها را بشمارند. اما بعد از اینکه معلوم شد این جریان یک ماجرای سودجویانه بیشتر نبوده به تدریج شاکی‌ها به دادگاه مراجعه کردند. بسیاری از آن‌ها خانه و کاشانه و خانواده خود را به خاطر یک آینده بهتر از دست داده بودند. حالا سید‌ها و سرکردگان باند سادات در زندان به سر می‌برند و مردم کماکان دنبال اموال باخته شدشان هستند.

جالب‌ترین بخش ماجرا اینجاست که در زندان سپیدار به سرکردگان باند مفاسد اقتصادی موسوم به «سید‌ها» یک بند مجزا با امکانات خوب و‌تر و تمیز تحویل داده‌اند و آن‌ها هم هیچ زندانی دیگری را مابین خودشان راه نمی‌دهند. آن طور که مشاهدات من نشان می‌داد تعداد سیدهای زندانی حدود ۴۰ نفر بودند و وثیقه‌های میلیاردی برای آن‌ها تعیین کرده بودند. آن‌ها حتی رئیس زندان را با پول‌های خودشان تحت تاثیر قرار داده اند و با توجه به تمکن مالی ناشی از بالا کشیدن پول های مردم از بهترین امکانات در زندان برخوردارند.

در شرایطی که ما از هیچ نوع مواد غذایی مرغوبی برخوردار نبودیم و کیفیت غذاهای زندان به شدت نازل بود. میوه یک مسئله کاملا لوکس محسوب می‌شد و غالب زندانی‌های عادی از سوء تغذیه رنج می‌برند، برای سید‌ها از بیرون زندان مواد غذایی درجه یک تهیه می‌شود. در میان آن‌ها موبایل آزاد بود و زندانی‌های با خبر از شرایط زندان می‌گفتند که مواد مخدری که در زندان مابین زندانی‌ها دست به دست می‌شود توسط همین سید‌ها تامین می‌شود. سردسته آن‌ها «سید حسن» نامی است که غالبا او را با شال گردن سبز در زندان می‌بینی. او از مداحان قهاری است که در طول تمام مراسم مذهبی مربوط به ماه محرم و سالگرد شهادت ائمه و همه مراسم مذهبی دیگری که در زندان برگزار می‌ شود، حضور موثری دارد. جالب‌ترین بخش ماجرا این است که او فقط۲۲ سال دارد و نزد عرب زبان‌ها از اعتبار خاصی برخوردار است. در بند مالی‌ها یک زندانی محترمی بود که درباره او می‌گفتند او برای تغییر شرایط زندگی‌اش تمام زندگی و خانه و ماشین خودش را فروخته و به باند سید‌ها تحویل داده است، اما با این کلاهبرداری به افلاس رسیده و زنش درخواست طلاق کرده و الان هم بابت مهریه زنش در زندان به سر می‌برد. زندانی‌ها قصه‌های متفاوتی از باند سید‌ها و تاثیرش در زندگی مردم منطقه تعریف می‌کنند و البته آن‌ها هم راحت و آسوده و بدون اینکه خودشان را درگیر این قصه‌ها کنند با امکانات کافی و عالی در حال گذران دوران خوش محکومیتند

فرشته کسرا- شهروند خبرنگار
.

۱۳۹۳ خرداد ۲, جمعه

معصومه قلی‌زاده، فعال سابق دانشجویی و فعال چپ عصر روز گذشته، ۳۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳، در تهران بازداشت شده است.




بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، معصومه قلی‌زاده، فارغ‌التحصیل کارشناسی فلسفه از دانشگاه علامه طباطبایی تهران بوده و برای ادامه‌ی تحصیل به کشور ترکیه رفته بود که مدتی پس از بازگشت به ایران توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.

تاکنون، اطلاعی از محل نگه‌داری وی به دست نیامده است.

یک منبع مطلع در این خصوص به گزارشگر هرانا گفت: «وی ساکن تبریز بوده و احتمال دارد به اداره اطلاعات این شهر منتقل شود.»

۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

زندانیان گمنام را دریابیم!


تجربه سکوت خانواده های زندانیان سیاسی در مقابله وضعیت محکومین و زندانیان که اغلب با وعده های توخالی ظالمین است ,هیچ دست اوردی جز بازگذاشتن دست اقایون برای ظلم مضاعف ندارد،و همچنین بیخبری جامعه از وضعیت زندانیان
در سکوت کامل خبری؛
خانم فریده شاهگلی برای اجرای حکم سه سال زندان روز چهار شنبه 93/02/31 ساعت 10.30 دقیقه خود را به دادسرای اوین معرفی کرد و به زندان اوین بازگشت.
=====
دست نوشته ایشون خطاب به اقای روحانی
«بسم الله الرحمن الرحیم»
رییس جمهور محترم 
جناب آقای دکتر حسن روحانی
باسلام، 
احتراماً، اینجانب فریده شاهگلی که دارای تابعیت ایرانی – آلمانی هستم و در دادگاه انقلاب محکوم به سه سال حبس تعزیری شده ام، مراتب ذیل را به استحضار آن مقام عالی رسانده درخواست رسیدگی هرچه سریعتر به وضعیتی که به ناروا در آن قرار گرفته ام را دارد.
اینجانب خانه دار و مادر دو فرزند می باشم که بعد از ملاقات با اقوامم هنگام خروج از کشور دستگیر شده و بعد از طی شش ماه بازداشت موقت که قریب پنجاه روز آن در انفرادی بوده ام در نهایت بابت فعالیت در صفحه فیس بوک و بابت آنچه به زعم قاضی محترم دادگاه انقلاب تبلیغ علیه نظام و توهین به مقام معظم رهبری بوده است، مجموعا به سه سال حبس محکوم شده ام. اینجانب بیش از دو سال است که همسر و دو فرزندم که در خارج از کشور به سر می برند را ندیده ام.
این محکومیت در حالی صورت می گیرد که قاضی رسیدگی کننده و بازپرس مربوطه به علت عدم اشراف به فضای مجازی و فیس بوک هرآنچه توسط سایر فعالین شبکه اجتماعی فیس بوک به صفحه اینجانب ارسال شده است، به عنوان دلیل علیه اینجانب مورد استناد قرار داده و هنگامی که در بازداشت موقت و انفرادی بودم بارها و بارها با تهدید به اینکه مرا آویزان خواهند کرد. اثر انگشت و امضا گرفته اند مبنی بر اینکه اقرار کرده ام تنظیم مطالب مندرج در صفحات و یا کشیدن کاریکاتورهای توهین آمیز توسط اینجانب -که زنی خانه دار و دیپلمه هستم- صورت پذیرفته و ناگوارتر اینکه اسامی صاحبان صفحات مورد استناد بازپرس و قاضی در بالای صفحه ها با ماژیک خط کشیده شده و معلوم نیست صاحب این صفحات - که تماما برای محکومیت اینجانب استفاده شده - چه کسانی بوده اند و چه بسا همین صفحاتی که نام صاحب آن با ماژیک خط خورده به عنوان دلیل علیه محکومین دیگری مشابه اینجانب نیز مورد استفاده قرار گرفته باشد. 
رییس جمهور محترم! تعقیب مجرمین و محکومیت و اجرای مجازات از وظایف هر حکومتی است لکن باید تحقیق و محاکمه با رعایت کلیه قواعد آیین دادرسی من جمله حق دفاع و از همه مهمتر با رعایت بی طرفی کامل توسط قاضی صورت پذیرد. تحقیقاتی که توسط وزارت اطلاعات که ضابط دادگستری نبوده انجام شده و به جای آنکه بازپرس به ضابط قانونی و صلاحیتدار ارجاع نماید به وزارت اطلاعات ارجاع داده و از طرفی بر فرض ضابط بودن ماموران وزارت اطلاعات، به جای آنکه بازپرس به آنها دستور بدهد، این مامورین اطلاعات هستند که به بازپرس دستور می دهند که متهم را در انفرادی
نگه دارد یا نگه ندارد و یا بازداشت موقت را ادامه دهد یا ندهد! این با کدام یک از موازین قانونی و آیین دادرسی تطبیق دارد؟! 
در دادنامه صادره قاضی محترم دادگاه – که با بدترین لحن ممکن با متهم صحبت می کند- به صراحت با نقض بی طرفی خود اظهارات اینجانب را تحریف کرده برای توجیه رای خویش به کذب می نویسد که اینجانب اقرار کرده ام با گروههای مخالف نظام در ارتباط بوده ام! در حالیکه هیچ دلیلی برای اکاذیب مندرج در دادنامه خویش ارائه نداده است. 
محکومیت اینجانب به حداکثر مجازات دو سال برای توهین به مقام معظم رهبری و یک سال برای تبلیغ علیه نظام توسط شعبه 28 دادگاه انقلاب و تایید آن در شعبه 54 دادگاه تجدیدنظر بدون رعایت ماده 134 قانون مجازات اسلامی صادر شده است.
ماده 134 قانون مجازات اسلامی مقرر می دارد: « در جرایم موجب تعزیر هرگاه جرایم ارتکابی بیش از سه جرم نباشد دادگاه برای هریک از آن جرایم حداکثر مجازات مقرر را حکم می کند و هرگاه جرایم ارتکابی بیش از سه جرم باشد، مجازات هر یک را بیش از حداکثر مجازات مقرر قانونی مشروط به اینکه از حداکثر به اضافه یک نصف آن تجاوز نکند، تعیین می نماید. در هر یک از موارد فوق فقط مجازات اشد قابل اجرا است و اگر مجازات اشد به یکی از علل قانونی تقلیل یابد یا تبدیل یا غیرقابل اجراء شود، مجازات اشد بعدی اجرا می گردد...» 
با این وصف نظر به اینکه در صورت تعدد جرایم مادی از انواع مختلف در مورد همه آنها حداکثر مجازات صادر می شود ولی تنها مجازات اشد اجرا می شود و البته بقیه مجازاتها اجرا نمی شود. با عنایت به تصویب این ماده و اجرایی شدن قانون مجازات اسلامی، قاضی محترم مجموعا اینجانب را به سه سال حبس محکوم کرده که در دادگاه تجدیدنظر تایید شده است حال آنکه ایشان می بایست ضمن برشمردن مجازات هر یک از جرایم در نهایت اینجانب را حداکثر به دو سال حبس محکوم می کردند. این در حالی است که اینجانب فاقد هرگونه پیشینه کیفری هستم.
رییس جمهور محترم! اینجانب زنی خانه دار و فاقد هرگونه گرایش سیاسی هستم. به خاطر شرایط جسمانی ام می بایست زیر نظر پزشک باشم و از طرفی بر مبنای حکم صادره و اخطاریه آخر اردیبهشت ماه سال جاری باید برای اجرای حکمم به زندان بروم. صرفنظر از آنکه حکم صادره با توجه به عدم رعایت بی طرفی، منصفانه نیست، بر مبنای ماده 134 قانون مجازات اسلامی هم، رای صادره صحیح نمی باشد. اینگونه رسیدگی به اتهامات متهمین و صدور رای زیبنده نظام مقدس جمهوری اسلامی نیست و از همه مهمتر اینکه آرای صادره چون رای اینجانب خیلی بیشتر از فعالیت در فضای مجازی می تواند تبلیغ علیه نظام باشد. اتهام اینجانب بابت تبلیغ علیه نظام توسط قضات و محاکمی مورد رسیدگی قرار گرفته است که اقدامشان و صدور رایشان خود نمایاننده چهره ناصوابی از نظام مقدس جمهوری اسلامی است.
رییس جمهور محترم! شما خود یک حقوقدان و وکیل هستید خوشبختانه به اهمیت رعایت قوانین آیین دادرسی اشراف دارید. بر همین مبنا و با توجه به توصیه و توصیفی که دوست گرامی جناب آقای دکتر مهدی خزعلی از شما به عمل آوردند به شما رای داده ام تا شاید وضعیت رسیدگی به اتهام متهمین از قبیل اینجانب شکل قانونی و منصفانه به خود بگیرد.
جناب آقای دکتر حسن روحانی! اینجانب در حالی محکوم می شوم که به عنوان یک عضو عادی شبکه اجتماعی فیس بوک و یک ایرانی -که علی رغم داشتن تابعیت آلمانی به خاطر عرق ملی نام ایرانی (فرزین و رامین) برای فرزندانم انتخاب کرده ام و به لحاظ دغدغه ام نسبت به آینده کشورم همواره پیگیر مسایل اجتماعی ایران بوده ام. حال اگر کسی به واسطه سکونت در کشور بیگانه لاجرم در معرض اخبار سوء علیه ایران قرار میگیرد. نمی توان صرف حضورش در شبکه اجتماعی فیس بوک و یا با نسبت دادن هر مطلبی که روی صفحه وی توسط دیگران ارسال می شود، چنین حکمی آنهم بدون رعایت قواعد آیین دادرسی صادر کرد.
فرزند کوچک من که پیش از این برای آمدن به ایران مشتاق بود، متاسفانه بعد از دستگیری اینجانب چنان از ایران منزجر شده که حتی برای دیدن مادرش حاضر نشد به ایران پا بگذارد! اینجانب بیش از بیست و پنج سال است در آلمان که یک کشور غیرمسلمان است زندگی کرده ام. با عرض تاسف باید بگویم بی عدالتی که در ایران دیده ام هرگز در آنجا ندیده ام و برعکس به عنوان یک شهروند در آلمان در مقایسه با ایران که وطن من است از حقوق و احترام بیشتری برخوردارم. 
نظر به مراتب فوق از آن مقام عالی استدعا دارد نه به عنوان یک حقوقدان و وکیل و نه به عنوان یک مقام عالی بلکه در مقام یک انسان که دغدغه همنوع را دارد جهت رسیدگی به وضعیت غیرمنصفانه ای که به ناروا در آن دچار شده ام، دستور و اوامر مقتضی صادر فرمایند.
با تجدید احترام
فریده شاهگلی

حجت الاسلام عابدی: هیچ مکتبی مانند فمینیسم به زنان ظلم نکرده است/ نقاشی بد حجاب مریم(ع) بعد از رنسانس کشیده شد




حجت الاسلام احمد عابدی در گفتگو با خبرنگار «خبرگزاری دانشجو»، به تبیین جایگاه زن در ادیان مختلف پرداخت و اظهار داشت: داستان فریب و اخراج حضرت آدم(ع) و حوا(س) از بهشت در بسیاری از ادیان وجود دارد، اسلام معتقد است شیطان آن ها را فریب داد و ترک اولی موجب شد از بهشت اخراج شوند.
وی تصریح کرد: در کتب تورات و انجیل تاکید شده شیطان ابتدا حوا(س) را فریب داد، بعد حوا(س) آدم(ع) را به گناه انداخت و موجب شد از بهشت اخراج شوند، همین مسئله باعث شده یهودیت و مسیحیت نگاه توبیخ گونه‌ای به زن داشته باشند، حتی مذهب کاتولیک اعتقاد دارد زن باید درد زایمان را بدون بیهوشی تحمل کند تا به این ترتیب کفاره گناه حوا(س) را بدهد.
نگاه ضد اخلاقی یهودیان به زن
حجت الاسلام عابدی بیان داشت: در دین یهود زنان از پدر خود ارث نمی برند، یهودیان اعتقاد دارند زن حائض نجس است و حق ندارد با دیگران سر یک سفره غذا بخورد، آن ها می گویند زن حائض باعث می شود غذای دیگران هم نجس شود.
استاد برجسته حوزه و دانشگاه با اشاره به این که در قرون وسطی همه اموال زنی که در می گذشت به پسر بزرگ ارث می رسید، خاطرنشان کرد: امروز نیز این اعتقاد در مبانی دینی غربی ها وجود دارد، اما بنا به مصالح زمان و شرایط حال حاضر به آن عمل نمی کنند.
سند محجبه بودن زنان غرب باستان در هلند/ نقاشی بد حجاب حضرت مریم(ع) بعد از رنسانس کشیده شد
وی عنوان داشت: در کشور هلند مجسمه تاریخی بزرگی وجود دارد که زندگی اجتماعی غرب باستان را به تصویر کشیده است، در این مجسمه که اندازه آن 170 متر است تصاویر همه زنان با حجاب می باشد که نشان دهنده فرهنگ آن زمان است.
حجت الاسلام عابدی تصریح کرد: پس از رنسانس وضعیت حجاب زنان غربی هم تغییر کرد، حتی نقاشی ها، مجسمه ها و تصاویری که از حضرت مریم (ع) ارائه شد بد حجاب بود.
هیچ مکتبی مانند فمینیسم به زنان ظلم نکرده است

این مبلغ بین الملل ابراز داشت: مکتب اومانیسم موجی از مکتب انسان گرایی و مادی گرایی غرب بود که در نهایت به فمینیسم ختم شد که طبق آن مرد و زن با هم مساوی بودند، در طول تاریخ هیچ مکتبی مانند فمینیسم به زنان ظلم نکرده است.
وی اذعان داشت: امروز در دولت های غربی که این همه مدعی حقوق زن و تساوی زن مرد هستند، تعداد معدودی از بانوان در بدنه حکومت و دولت حضور دارند و تعدادشان با مردان قابل قیاس نیست.
حجت الاسلام عابدی افزود: بین زن و مرد تفاوت های ذاتی وجود دارد، زنان ویژگی های دارند که غالب مردها از آن برخوردار نیستند، طبع لطیف و هنری یکی از آن هاست، بسیاری از کارها مانند آهنگری و رانندگی کامیون نیز از ظرفیت بانوان خارج است.
رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن تاکید کرد: خیانت مکتب فمینیسم به زنان این است که شعار تساوی حقوق مرد و زن را در جامعه گسترش داد و به همین بهانه زن ها را به کارهای مردانه وادار نمود، مانند کارگری و عملگی زنان در برخی نقاط کشور هندوستان.
همجنس گرایی ره آورد فمینیسم است
وی اظهارداشت: همجنس گرایی نیز یکی دیگر از ره آوردهای فمینیسم در جوامع غربی است، مکتب فمینیسم این پدیده شوم را حق طبیعی هر زن و مرد تعریف می کند و امروز در برخی کشورها به صورت قانونی در آمده است.
حجت الاسلام عابدی خاطرنشان کرد: تفاوت بین زن و مرد جزو حقوق طبیعی آن هاست، افلاطون نیز خانه‌داری زن و انجام کارهای بیرون توسط مرد را با فطرت انسانی و ذات وجودی این دو جنس مطابق می‌داند.
تکریم زن در اسلام
استاد برجسته حوزه و دانشگاه بیان داشت: در گذشته در غرب زن ها را به کلیساها راه نمی دادند، حتی اگر راهبه هم می شدند حق حضور در کلیسای مردها را نداشتند، در حالی که در دین مبین اسلام حضرت محمد(ص) دستور داد برای ورود به مسجد برای زنان هم درب جداگانه ای مانند مردان ساخته شود، همچنین در هفته دو روز یک وقتی را برای پرسش و پاسخ زنان اختصاص می دادند.
وی در پایان یادآور شد: سیره اولیا مخدرات حضرت فاطمه الزهرا(س) و حضرت زینب(س) به گونه ای بود که در کارهای اجتماعی جامعه شرکت می کردند اما کارهای خانه را اولویت و وظیفه اصلی خود می دانستند.
منبع: خبرگزاری دانشجو

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

مردمی که فریب بزرگی به نام جمهوری اسلامی را باور کردند چرا فریب کوچکتری به نام امام زمان را باور نکنند

؟
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید ::: گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
رييس اداره تبليغات اسلامي نوشهر از طرح هسته فرهنگي جوان خواهران منتظران مهدي (عج) در مسجد مزگاء بازديد کرد .

روش جدید اثبات قضیه فیثاغورث توسط یک دانش آموز کورد ابداع شد


دانش روز: الهام رحمانی دانش آموز کورد اشنویه ای تنها دانش آموزی است که برای اولین بار در سطح جهان روش جدیدی برای اثبات قضیه فیثاغورث ابداع کرده است
تا به امروز ۳۷۱ روش برای اثبات قضیه فیثاغورث توسط ریاضیدانان دنیا ابداع شده اما الهام رحمانی تنها دانش آموزی است که برای اولین بار در سطح جهان روش جدیدی برای اثبات قضیه فیثاغورث ابداع کرده است
ابداع این روش توسط الهام رحمانی در حالیست که امکانات آموزشی مناسبی در اختیار این دانش آموز نبوده اما این دانش آموز با اراده و تلاش خود توانسته با این روش خود را در کنار ریاضیدانان مشهور دنیا قرار دهد
الهام رحمانی ۱۶ ساله و دانش آموز دوره متوسطه در رشته علوم تجربی در دبیرستان دخترانه فرزانگان اشنویه در استان ارومیه است.

عکس روبوسی لیلا حاتمی با ژیل یاکوب رییس جشنواره تهدید لیلا حاتمی از سوی نماینده مجلس



نماینده مجلس شورای اسلامی خواهان «برخورد جدی» با لیلا حاتمی شد
لا حاتمی هنرپیشه مطرح ایرانی که به عنوان یکی از ۹ داور بخش اصلی شصت‌وهفتمین دوره جشنواره فیلم کن در فرانسه حضور دارد، بار دیگر آماج حمله مقام‌های جمهوری اسلامی قرار گرفت.

در پی انتشار عکسی از روبوسی لیلا حاتمی با ژیل یاکوب رییس جشنواره، ابتدا سایت‌های تندرو در جمهوری اسلامی آن‌را «تاسف‌بار» و «دهن‌کجی به مناسبات فرهنگی جامعه اخلاق‌مدار ایرانی» خواندند و سپس نوبت به نمایندگان مجلس و مسوولان وزارت ارشاد رسید.

روز یک‌شنبه ۲۸ اردیبهشت لاله افتخاری دبیر اول کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی خواهان «برخورد جدی» با حاتمی شد و گفت: «ما شهید داده‌ایم که اسلام زنده بماند و اسلامی که با خون شهدا ساخته شده و پرورش یافته نباید با رفتار‌های غیر اخلاقی کسی که خود را هنرمند ایرانی می‌داند، آسیب ببیند. همه ما خط قرمز‌های نظام را می‌دانیم بنابراین بی‌توجهی به آن‌ها مورد قبول نیست».

افتخاری که در گفت‌وگو با خبرگزاری رسمی مجلس سخن می‌گفت، با ذکر این‌که «در جلسه کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی حتما به این موضوع رسیدگی خواهیم کرد»، ادامه داد: «نباید زنانی که در بستر نظام جمهوری اسلامی امکاناتی برایشان فراهم شده تا به هنری دست پیدا کنند از این بستر سوء استفاده کنند و به آبروی نظام اسلامی ضربه بزنند».

وی همچنین گفت: «وزارت ارشاد باید تکلیف خودش را با این هنرمندان که جایگاه زن ایرانی را در خارج از مرز‌های ایران رعایت نمی‌کنند، مشخص کند».

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز از قافله عقب نماند و معاون پارلمانی وزیر ارشاد اظهار کرد: «این‌گونه حضور‌های نامناسب که اخیرا در جشنواره کن اتفاق افتاده، هم‌سو با اعتقادات دینی ما نیست».

حسین نوش‌آبادی ادامه داد: «حضور شخصیت‌های هنری و هنرمندان ایرانی در خارج از کشور اگر با رعایت شئونات اسلامی و احترام به فرهنگ ملت و اعتقادات ایران باشد امری پسندیده است. اما اگر این حضور با بی‌توجهی به ارزش‌های جامعه و معیار‌های اخلاقی ما باشد ملت ایران این رفتار را نمی‌پذیرند».

وی همچنین گفت: «حضور نا‌مناسب زنان ایرانی در خارج از کشور مخصوصا هنرمندان که مورد احترام مردم ما هستند از طرف ایرانی وطن‌پرست و علاقه‌مند به ایران مورد قبول نیست».

پیش‌تر و در سال ۲۰۱۲ نیز لیلا حاتمی که با لباسی پوشیده در کن حضور یافته بود، با هجمه مسوولان جمهوری اسلامی روبه‌رو شد و بهمن کارگر معاون فرماندهی ناجا در این‌باره گفت: «این‌که هنرپیشه زنی در جشنواره کن و یا دیگر جشنواره‌ها با یک لباس بد و مستهجن و حجاب نامناسب ظاهر شود و با مردم نامحرم دست بدهد، الگو می‌شود و این رفتار کجای انقلابی است که ما انجام داده‌ایم؟».

https://khodnevis.org/article/57674#.U3xN4PldXZg

مادر و پدر چهار قلوهای خوزستانی را هشت ماه پس از به دنیا آمدن نوزادان همچنان به حال خود رها کرده اند...!




آیا حاکمانی که شعار "افزایش جمعیت" می دهند، بهتر نیست قبل از همه نیازهای این خانواده و امثال آنها را برطرف کنند؟!
هشت ماه پیش، سیدعلی اکبر موسوی که کارگر ساختمانی است و همسرش که معلم دبستان است در یک زایمان صاحب چهار فرزند شدند.

این پدر و مادر که فرزندان چهارقلوی خود را در راهروهای استانداری خوزستان به آغوش گرفته بودند به خبرنگار ایلنا گفتند: پس از ۱۰ سال، خداوند به ما ۲ پسر و ۲ دختر در یک زایمان داد، ولی در این مدت مشکلات معیشتی و نگهداری از کودکان، امانمان را گرفته است.

منیژه خادمی نیا که معلم دبستان در سیدون باغملک و مادر این چهارقلوست گفت: همسرم کارگر ساختمان است و در این مدت برای کمک در نگهداری کودکانمان، نتوانسته به کارش ادامه دهد، و ناچارا با حقوق خودم و به سختی این هشت ماه را سپری کرده‌ایم.

وی که ساکن روستایی منجنیق از توابع شهرستان باغملک است ادامه داد: آموزش و پرورش با تقاضای انتقالم به اهواز برای بهره‌مندی از کمک خانواده‌ام که در این شهر مستقرند، موافقت نکرده است. 
در سیدون باغملک نیز شیرخوارگاه وجود ندارد و نمی‌دانم پس از پایان مرخصی زایمان برای نگهداری از این کودکان چه باید بکنم.

این مادر که به‌شدت متأثر شده بود با بغض ادامه داد: فصل گرما رسیده و ما حتی یک کولر هم در خانه نداریم. برای تهیه پوشاک، شیر، البسه و دیگر نیازهای عادی یک کودک با مشکلات فراوانی روبرو هستیم.

سیدعلی اکبر موسوی پدر محمّد، علی، فاطمه و نرگس نیز گفت: واقعا رسیدگی به چهار کودک برای من و همسرم مشکل است و علاوه بر آن به دلیل ماندن در خانه و رسیدگی به امور فرزندانم، بیش از هشت ماه است که بیکار هستم.

وی از مسئولین خواست تا برای برطرف نمودن مشکلاتشان، به این خانواده عنایت ویژه‌ای داشته باشند.

فعلا مسولین بعضی وعده ها را به این خانواده داده اند که به تحقق پیوستن آن معلوم نیست...

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

زندانی سیاسی دهه ۶۰ برنده جایزه حقوق بشری از ژنو




"مارینا نعمت در دهه شصت شمسی و در ۱۶ سالگی به اتهام‌های سیاسی٬ بازداشت‌ می‌شود و پس از شکنجه و بازجویی در آستانه اعدام قرار می‌گیرد.خانم نعمت اما سپس به اجبار بازجویش٬ به عقد او در آمده و از اعدام نجات پیدا می‌کند. او در نهایت موفق می‌شود در سال ۱۹۹۱ به کانادا مهاجرت کند و خاطرات خود از زندان اوین را در کتابی به نام «زندانی تهران» منتشر کند."
در عین حال سازمان غیرانتفاعی «دیده‌بان سازمان ملل» نیز ۲۴ اردیبهشت‌ماه اعلام کرد که جایزه سالانه حقوق بشری خود را هفته آینده به مارینا نعمت٬ نویسنده ایرانی و از زندانیان سیاسی دهه شصت در ایران اهدا خواهد کرد.

هیلِل نویِر٬ مدیر این سازمان اعلام کرده است که این جایزه به دلیل شجاعت خانم نعمت در بازگو کردن «آزار و اذیت‌های مداوم» جمهوری اسلامی از جمله «زندان٬ شکنجه٬ تجاوز و اعدام» به او داده خواهد شد.

از خانم نعمت کتاب دیگری نیز با عنوان «پس از تهران؛ حیات بازپس گرفته شده» منتشر شده است.
مارینا نعمت سال ۲۰۰۷ جایزه «کرامت انسانی» پارلمان اروپا را از آن خود کرد.
جایزه حقوق بشری «دیده‌بان سازمان ملل» قرار است اول خرداد‌ماه در ژنو به خانم نعمت اهدا شود.

سازمان «دیده‌بان سازمان ملل» سال ۱۹۹۳ با هدف نظارت بر عملکرد سازمان ملل متحد و میزان تعهدش به قواعد و منشور حقوق بشر تدوین شده‌اش٬ از سوی موریس ابرم٬ نماینده دائم پیشین ایالات متحده در سازمان ملل٬ در ژنو سوئیس تاسیس شد.
.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

لیلا حاتمی، هنرپیشه ایرانی، به عنوان یکی از ۹ داور بخش اصلی شصت و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن است.

این جشنواره امسال از ۱۴ تا ۲۵ ماه مه برگزار می‌شود. جین کمپیون، فیلمساز نیوزلندی، رییس هیئت داوران است.
آغازگر این جشن سینمایی فیلم “گریس از موناکو” است که بر اساس داستان زندگی گریس کلی، ستاره سابق هالیوود و همسر پرنس پیشین موناکو است.
نقش پرنسس گریس را در این فیلم نیکول کیدمن بازی می کند و داستان آن درباره روزهای بحرانی دوران زناشویی او با پرنس راینه سوم، حکمران موناکو است. داستان در اوایل دهه ۱۹۶۰ و درگیری میان موناکو و فرانسه تحت حکمرانی شارل دوگل می گذرد.
ریاست هیات داوران در این دوره بر عهده جین کمپیون، کارگردان نیوزلندی است که پیش‌تر در سال ۱۹۹۳ با فیلم “پیانو” نخل طلای کن را از آن خود کرد. او نخستین زنی است که تا کنون موفق به کسب این جایزه مهم سینمایی شده است/ شرق پارسی

باند قاچاق انسان به سرکردگی یک زن ایرانی


رادیو آلمان:
پلیس آلمان یک باند قاچاق انسان را متلاشی کرد. این باند به سرکردگی یک زن ۶۷ ساله ایرانی، در اقدامی نامتعارف آگهی‌هایی را با مضمون "سفر به آلمان با مدارک جعلی" در روزنامه‌های ایران منتشر می‌کرده است.
دادستانی شهر کلف (Kleve) در مرز آلمان و هلند در اطلاعیه‌ای مشترک با پلیس فدرال آلمان، از شناسایی و انحلال یک باند ایرانی - آلمانی قاچاق انسان خبر داده است. در این اطلاعیه که روز سه‌شنبه (۱۳ مه/۲۳ اردیبهشت) منتشر شده، ذکر شده که این باند در روزنامه‌های ایران برای سفر به آلمان با مدارک غیرقانونی تبلیغ می‌کرده است.
پلیس در بازرسی از چندین آپارتمان واقع در ایالت نوردراین وستفالن و شهر فرانکفورت، موفق به کشف و ضبط شواهد قابل توجهی شده است. قاچاقچیان انسان معمولا فعالیت‌های خود را به طور مخفیانه انجام می‌دهند، اما طبق اطلاعیه پلیس این باند خلافکار، آشکارا برای ارائه خدمات غیرقانونی خود دست به انتشار آگهی در روزنامه‌ها می‌زده است.
در این آگهی‌ها به متقاضیان وعده صدور ویزا و اقامت جعلی آلمان در قالب "سازمان‌دهی اسناد و مدارک آنان" داده می‌شده است.
طبق این اطلاعیه پیش از اقدام پلیس، نزدیک به ۲۵ "مشتری" در ظرف دو ماه برای دریافت این خدمات ثبت‌نام کرده بوده‌اند.
در بازرسی از آپارتمان‌های مظنونین شمار زیادی کپی مدارک، ۱۰ یورو پول نقد و تعداد قابل توجهی حافظه‌های جانبی کامپیوتری یافته و ضبط شده‌اند. پلیس هم اینک در حال بررسی داده‌های ذخیره شده روی این حافظه‌هاست.
شهر کلف در ایالت نوردراین وستفالن واقع شده و نزدیک به ۴۸ هزار نفر جمعیت دارد.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

نوری‌زاد و تصور تجاوز خامنه‌ای به دختر خود


نوری‌زاد خطاب به خامنه‌ای: لااقل از یزید بیاموزیم نحوه برخورد با خانواده معترضان را

محمد نوری‌زاد از خامنه‌ای خواسته است که «در وجهی تمثیلی، برای درک رنج‌های جوراجور مردم، خود را به جای آنان بگذارد» و تصور کند «به دختر خود تجاوز کرده و با همان تجاوزِ پدر، آبستن شده و...»
محمد نوری‌زاد، نویسنده و مستندساز و از منتقدان رهبر جمهوری اسلامی، چندی پیش از خامنه‌ای خواسته بود برای آشنایی با رنج ایرانیان،تصور کند ۲۴ روز به پسرش، مجتبی خامنه‌ای، تجاوز شده است. این نوشتار نوری‌زاد با واکنش شدید طرفداران امنیتی رهبر جمهوری اسلامی مواجه شد؛ به گونه‌ای که برخی وب‌سایت‌ها خبر تجاوز محمد نوری‌زاد به دختر خود و بستری شدن نوری‌زاد در بیمارستان روانی در پی شکایت همسرش را منتشر کردند. نوری‌زاد در واکنش به این اتهام، ضمن شکایت از وب‌سایت «صلح‌نیوز»، نوشت: «سقوط و دیگر هیچ».
حال محمد نوری‌زاد در سی و یکمین نامه سرگشاده خود به علی خامنه‌ای، ضمن برشمردن برخی مشکلاتی که به دلیل نقد رهبر جمهوری اسلامی، توسط «برادران» در زندگی خصوصی او ایجاد شده، از وی خواسته است که «در وجهی تمثیلی، برای درک رنج‌های جوراجور مردم، خود را به جای آنان بگذارد» و تصور کند «به دختر خود تجاوز کرده و با همان تجاوز پدر، آبستن شده و همسرش از او شکایت کرده و اکنون وی در بیمارستان بستری و تحت مداوا است.»
محمد نوری‌زاد در این بازسازی تمثیلی، ضمن نام بردن از همسر خامنه‌ای، منصوره خجسته، دختران او، هدی و بشری و نیز پسران وی، به آسیب‌شناسی فاحشه‌فروشی می‌پردازد و می‌نویسد: «وقتی آستانه فاحشگی در جمهوری اسلامی به سیزده سال و دوازده سال می‌رسد و مافیای این‌کاره، انواع دختران و زنان را در امنیت کامل به دیگر کشورها صادر می‌کنند، سفارش فاحشه به سید علی و خانواده‌اش نباید اعجاب‌انگیز باشد.»

متن کامل نامه محمد نوری‌زاد که در وب‌سایت شخصی او منتشر شده، به شرح زیر است:

نامه سی و یکم محمد نوری‌زاد به رهبر: به شما هم آیا سفارش می‌دهند؟
سلام به رهبر جمهوری اسلامی ایران
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
 پیشنهاد می‌کنم برای درک رنج‌های جوراجور مردم، خود را به جای آنان بگذارید؛ که اگر از ابتدای رهبری‌تان، به این توصیه شیعی و انسانی مبادرت ورزیده بودید، اوضاع امروزِ ما حتما به از این بود که هست. من برای درک بهترِ رنج‌هایی که یک به یک اعضای خانواده کوچک من، تنها در این شش ماه اخیر با آن مواجه بوده‌اند، در وجهی تمثیلی شما و خانواده مکرم شما را از بیت رهبری برکنده و در خانه خود اسکان می‌دهم.
داستان از اینجا پا می‌گیرد: شما – مرد خانه – در سفرید، در خوزستان، در شوش دانیال، مرد ناشناسی به شما زنگ می‌زند و از شما می‌پرسد: جناب خامنه‌ای، آیا شما اکنون در بیمارستانید؟ شما با کمی تردید پاسخ می‌دهید که نه، مگر خبری شده؟ آن دوست ناشناس با صدایی گرفته و دردآلود می‌گوید: یک سایت دولتی و حکومتی خبری درج کرده که در آن خبر، شما را بیمار و روانی توصیف کرده است. دیگر چه؟ دیگر این که... شما – آقای خامنه‌ای – به دختر خود تجاوز کرده‌اید و همسرتان از شما شکایت کرده و اکنون شما در بیمارستان بستری و تحت مداوایید.

شما از سفر باز می‌گردید و در جمال همسر و فرزندان خود شرمی می‌بینید ناشی از هجوم وقیحان حکومتی. از خود می‌پرسید: مگر می‌شود در یک نظام مؤکد اسلامی، کانون خانواده یک معترض مدنی این‌چنین پلشت و ناجوانمردانه در معرض آسیب و حمله قرار گیرد؟ در درون اما با حاکمان حکومتی می‌گویید: آهای ای حکومتیان، منِ خامنه‌ای، هر چه هستم، بله یک معترضم. با من مطابق موازین قانونی‌ای بر خورد کنید که خود وضع‌شان کرده‌اید؛ نه این که لجام‌گسیختگان حکومتی را به حریم خانواده‌ام گسیل کنید و به کانون خانواده‌ام آشوب اندازید.
کمی بعد از داخل ساختمان شما فیلمی در یکی از سایت‌های حکومتی منتشر می شود و ریزترین اطلاعات خانه و اعضای خانواده و حتی گفتگوهای همسایگان در نشست‌های فیمابین را بر ملا می‌کنند. یک هفته از این خبرسازی‌های وقیحانه نمی‌گذرد که همان سایت حکومتی، خبر دیگری منتشر می‌کند. چه؟ این که: دختر آقای خامنه‌ای، با همان تجاوزِ چندی پیش پدر آبستن شده است. انتشار آشکارِ این خبر، بی آنکه حساسیت و غیرتِ مدعی‌العموم و دستگاه‌های قانونی و قضایی را برانگیزد و رگ‌های تعصب نمایندگان خاموش مجلس را متورم سازد، شما را به واقعیت مکرری نزدیک‌تر می‌سازد که: این حاکمیت، هیچ حریمی را محترم نمی‌شمرد جز بقای خود. و چون خامنه‌ای، تیزیِ نقدش را متوجه اصول و وعده‌های بی‌سرانجام این نظام به ظاهر اسلامی کرده، پس لاجرم باید از حیثیت تهی گردد و دودمانش به عرصه فحش‌های حکومتی کشانده شود.
زمان می‌گذرد و یکی دو ماه بعد، شما ناگهان با صدای زنگ تلفن خانه از خواب بر می‌خیزید؟ به ساعت نگاه می‌کنید، که سه صبح را نشان می‌دهد. از خود می‌پرسید: چه رخ داده در این نیمه‌های شب آیا؟ گوشی را بر می‌دارید و محترمانه می‌فرمایید: بله؟ آن که در آن سوی خط است، می‌گوید: آقای خامنه‌ای؟ شما پاسخ می‌دهید: بله خودم هستم بفرمایید. مرد می‌گوید: ممکن است گوشی را بدهید به دست یکی از دخترانتان بشری خانم یا هدی خانم؟ کمی به هم می‌ریزید: این مرد، در این دیرگاه شب با دختران من چکار دارد؟ باز محترمانه از او می‌پرسید: شما؟ می‌گوید: من دوست هدی خانم و بشری خانمِ شما هستم.
شما ارتباط را قطع می‌کنید و به رختخواب باز می‌گردید. کمی بعد صدای تلفن همسرتان بلند می‌شود. بله؟ منصوره خانم خجسته؟ بله بفرمایید. لطفاً گوشی را بدهید به دخترتان هدی خانم؟ و ادامه می‌دهد: بشری خانم هم اگر هستند کار ما راه می‌افتد. همسرتان تلفن را قطع می‌کند. بلافاصله تلفن دخترانتان به صدا در می‌آید. به دخترها هشدار می‌دهید که پاسخ ندهند. اما یکی از آنها پیش از هشدار شما به مردِ آن سوی خط گفته است: بله بفرمایید. کمی بعد تلفن یکی از پسرانتان آقا میثم به صدا در می‌آید؛ و این بازی «برادران» نه با یک خط تلفن، که با ده پانزده خط، و نه با یک فرد مشخص، که با ده بیست نفر، آن هم طی تمامی ساعات شبانه‌روز بالا می‌گیرد. از دست شمای پدر، از دست شمای شوهر، چه بر می‌آید؟ خطوط تلفن‌تان را تغییر دهید آیا؟ مخابرات، در چنگ برادران است. شما را راه گریزی نیست. در نهایت به همسر و فرزندانتان توصیه می‌کنید تلفن‌های ناشناس را بی پاسخ بگذارند. خودتان یک بار می‌نشینید و تعداد مزاحمت‌ها را شماره می‌کنید. هزار بار، دو هزار بار، سه هزار بار.
یک ماهی می‌گذرد و شما به نحوی با مزاحمین کنار آمده‌اید و شکایت‌تان از طرق دادسرا و کلانتری محل به مخابرات محول می‌شود و مخابرات رسما و طی نامه‌ای به دادسرا می‌نویسد: ما امکان ثبت و ردیابی تلفن‌های مزاحم در این یک ماه گذشته را نداریم. مزاحمین علاوه بر تلفن زدن‌های پی در پی، به راهی دیگر نیز پای می‌نهند. مشخصات اتومبیل شما را به سایت‌های رایگان می‌دهند و تلفن شما و همسر و یکی از دخترانتان را نیز به اسم فروشنده پای آن می‌نشانند. اکنون شما با تلفن‌های متعددی مواجهید که خریدار اتومبیل‌تان هستند.
یک روز بی خبر از همه جا به تلفنی پاسخ می‌دهید که شماره‌اش معتبر و خانگی است. به خود می‌گویید: کسی با تلفن خانگی یا اداری و یا حرفه‌ای مزاحم نمی‌شود. پاسخ می‌دهید: بله؟ یکی از آن سوی خط اسم شما را می‌برد؟ آقا سید علی؟ بله بفرمایید. مرد با آرامش تمام می‌گوید: آقا سید علی، شما اگر یک خانم بیست و پنج، سی ساله برای ما جور کنی خرجش چقدر می‌شود؟
تلفن را قطع می‌کنید و به خود می گویید: این امکان ندارد! اما وقتی تعداد فاحشه‌خواهان فزونی می‌گیرد، داستان را باور می‌کنید، به خانه می‌روید، همسرتان جلو می‌آید و با شرم می‌گوید: مرتب به تلفن من زنگ می‌زنند و برای من پیام می‌گذارند و از من فاحشه می‌خواهند. دخترتان هم می‌آید و سر به زیر می‌گوید: از من هم زن صیغه‌ای می‌خواهند با ذکر مشخصات زن دلخواهشان. دخترتان ادامه می‌دهد: حتی اسم مرا و تلفن مرا داده‌اند به سایت‌ها به عنوان نظافتچی خانه.
حساس می‌شوید به این که: این دیگر چه چشمه‌ای است! شماره تلفن خود را به گوگل می‌دهید تا برایتان جستجو کند. بلافاصله چندین صفحه گشوده می‌شود. واویلا. دست بر پشت دست می‌زنید و با خود زمزمه می‌کنید: ای وای از این برادران اسلامی! مگر چه دیده‌اید؟ می‌بینید عکس‌های برهنه فاحشه‌های جور واجوری را در چندین سایت قرار داده‌اند و تلفن شما را و تلفن همسرتان را و تلفن یکی از دخترانتان را در آنجا گذارده‌اند که اگر فاحشه می‌خواهید به آقا سید علی و همسر و دخترش مراجعه کنید. در خلوت از خود می‌پرسید: این چه جامعه‌ای است که ظرف چند روز بیش از هزار سفارش زن صیغه‌ای و فاحشه به اعضای خانواده منِ خامنه‌ای داده شده است!؟
سر به زیر می‌اندازید و به خود می‌گویید: وقتی آستانه فاحشگی در جمهوری اسلامی به سیزده سال و دوازده سال می‌رسد و مافیای این‌کاره، انواع دختران و زنان را در امنیت کامل به دیگر کشورها صادر می‌کنند، سفارش فاحشه به سید علی و خانواده‌اش نباید اعجاب‌انگیز باشد.

جناب رهبر؛
بله، خانواده کوچک من، تنها در این شش ماه اخیر، با بازی‌های پلید و ناجوانمردانه این‌چنینی مواجه بوده است. همین اکنون ما با زنگ‌ها و پیام‌های سخیف و مستهجن پی در پی مواجهیم. از شما می‌خواهم دستور دهید هر چه زودتر این فضاحت حکومتی را از سر خانواده من بر بچینند. مأموران شما مرا به خاطر نقدها و اعتراضات مدنی‌ام، طبق قانون ببرند و زندانی‌ام کنند و به دارم بیاویزند، اما حریم خانواده‌ام را محترم بدارند. این خواسته فراوانی نیست. این‌گونه که بر منبرها گفته‌اند، ظاهرا یزید با خاندان امام حسین محترمانه رفتار کرد. لااقل از یزید بیاموزیم نحوه برخورد با خانواده معترضان را.

با احترام
محمد نوری‌زاد
بیست اردیبهشت سال یک‌هزار و سیصد و نود و سه