پناهندگی
گریزان, به امید آزادگی
نصیبم شد این دم پناهندگی
رها کرده هر خانه و زندگی
شده در بدر با سراسیمگی
نصیبم شد این دم پناهندگی
رها کرده هر خانه و زندگی
شده در بدر با سراسیمگی
جدا از عزیزان و دلبستگی
رها یم ز عشق و ز دلدادگی
سراسر غم و پر ز افسردگی
روانم به راهی ز دیوانگی
رها یم ز عشق و ز دلدادگی
سراسر غم و پر ز افسردگی
روانم به راهی ز دیوانگی
امیدم ز شادی و سرزندگی
پناهی و دستی در افتادگی
گهی لقمه نان است در گشنگی
گهی ظرف آبی برد تشنگی
پناهی و دستی در افتادگی
گهی لقمه نان است در گشنگی
گهی ظرف آبی برد تشنگی
من اینجا نمانم ز یک دندگی
و با شرم و ذلت ، فرو مایگی
ندارم کس و همدمی خانگی
امیدی ز لبخند و همسایگی
و با شرم و ذلت ، فرو مایگی
ندارم کس و همدمی خانگی
امیدی ز لبخند و همسایگی
ز هر سو نگاهی ز بیگانگی
به جانم چو آفت ز دل مردگی
چه دانی تو از یاس و در ماندگی
ز سرما و برف و ز بارندگی
به جانم چو آفت ز دل مردگی
چه دانی تو از یاس و در ماندگی
ز سرما و برف و ز بارندگی
شدم خسته از بوی گندیدگی
ز ظلم و تجاوز، و پوسیدگی
رسیدم به امید آسودگی
ز جانم رود یک دم این خستگی
ز ظلم و تجاوز، و پوسیدگی
رسیدم به امید آسودگی
ز جانم رود یک دم این خستگی
من انسان و در راه جویندگی
رسیدم به اینجا ز بیچارگی
رهایی بجویم ز هر بندگی
شوم تا رها از همه بردگی
رسیدم به اینجا ز بیچارگی
رهایی بجویم ز هر بندگی
شوم تا رها از همه بردگی
در این عهد ظلمت و خودکامگی
سکوتت چو ننگ است و شرمندگی
امیدم به مهر است و بخشندگی
که باشد بشر را برازندگی
سکوتت چو ننگ است و شرمندگی
امیدم به مهر است و بخشندگی
که باشد بشر را برازندگی
ز خاطر مبر راه پایندگی
به دستم بده دست همبستگی
گریزان به امید آزادگی
نصیبم شد این دم پناهندگی
به دستم بده دست همبستگی
گریزان به امید آزادگی
نصیبم شد این دم پناهندگی
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) مرداد ۱۳۸۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر