۱۳۹۲ شهریور ۶, چهارشنبه

اعتراض به كشتار كودكان بي گناه سوريه

كاريكاتوري زيبا در اعتراض به كشتار كودكان بي گناه سوريه توسط رژيم مزدور بشار اسد ...

یورش و بازرسی مزدوران خامنه‌ای به منزل نسرین ستوده




رضا خندان، همسر نسرین ستوده می‌نویسد:

ساعت 4 بعد از ظهر چند دقیقه‌ای می‌شد که بچه‌ها را از مهد کودک و مدرسه به خانه آورده بودم. 

هنوز وسایل‌مان را جابجا نکرده بودیم که زنگ خانه به صدا درآمد. شخصی كه پشت آيفون خود را مامور پست معرفی کرد به محض باز کردن در، بدون اجازه وارد ساختمان شد. او در حالی که سعی می‌کرد کاغذی را به من نشان fدهد بقیه‌ی همکاران زن و مرد خود را هم به داخل ساختمان کشاند. برگه‌ای که در دست‌اش بود آن طور که خود ادعا می‌کرد برگ بازرسی خانه و محل كار بود. البته آن برگه یک فتوکپی بود، بدون ارزش قانونی. آنها توجهی به اعتراض من نكردند. 6 نفر زنجیروار به خانه هجوم آوردند.

و این آغار ماجرایی شد که سه سال پیش در ششم شهریور 1389 با صدای یک زنگ و به دنبال آن، يك "دروغ" آغاز شد. دروغ توسط ضابط قضایی دستگاه قضا, که از مامورین وزارت اطلاعات بود.

ماموری که دروغ گفته بود و سردسته‌ی آنان بود در مقابل اعتراض من به کپی بودن برگه‌ی بازرسی, ادعا می‌کرد که اصل برگه‌ی بازرسی در دست همکاران‌مان است که هم اکنون در محل کار همسرت هستند.

او شماره‌ی تلفنی را گرفت که بتوانم با نسرین صحبت کنم و در واقع با این کار می‌خواست به من بفهماند که علاوه بر خانه, محل كار تو و همسرت هم الان درحال بازرسی است. پشت خط نسرین به من گفت که تو مختار هستی، کپی را بپذیری یا نه. اما در طول این مدت آنان بدون توقف بالا آمدند و وارد آپارتمان شدند. مهراوه هراسان جلو آمده بود تا بلکه بتواند از موضوع سر دربیاورد.

در آن روزها مهراوه ده سال و نیما کمتر از سه سال داشت. انتخاب آن زمان برای بازرسی، در حالی که بچه‌ها در خانه بودند بیشتر به یک جنایت شبیه بود. 

این که در مقابل چشمان آنان بخواهند تمام خانه را به اصطلاح شخم بزنند و یا رفتارهايي شبيه رفتار مامور زن جوانی که در کنار مهراوه نشسته بود و با رفتن من به سمت اتاق‌ها کیف کلاس زبان او را از دست‌اش گرفته داخل آن را نگاه مي‌كرد كه من شروع به اعتراض كردم. او بدون تردید قصد بازرسی نداشت. 

به قصد آزار این کار را می‌کرد. چرا که بین آنها تقسیم کار شده بود و او اصلا در قسمت بازبینی لوازم خانه نبود و تمام مدت در همان جا نشسته بود و نقش دیگری داشت. از 6 نفر تنها یک زن و یک مرد جوان این کار بازرسي را به عهده داشتند. سردسته‌ي آنها بدون داشتن مجوز از تمام قسمت‌های خانه فیلمبرداری می‌کرد.

با این که تمام خانه را به هم ریختند - کمد لباس‌ها, ظرف‌های حبوبات, رختخواب‌ها, مدارک شخصی, کتاب‌ها, لوازم و اسباب و اثاثیه‌ی خانه و ... اما تردیدی ندارم که به دنبال وسيله‌ي خاصي نبودند.

همه‌ي این کارها بیشتر نمایشی بود برای ترساندن و ایجاد وحشت و نگرانی. هدف‌شان از ضبط لوازم و اثاث خانه و محل کار هم ایجاد دلهره و وارد کردن ضربه‌های مالی و ایجاد ناامنی بود وگرنه چه دلیلی داشت لوازم دفتر کار من را هم با خود ببرند و يا سوزاندن "هارد ديسك" كامپيوتر اصلي شركت من چه مشكلي از آنان را حل مي كرد؟

چیزی که آنها به دنبال‌اش بودند خود نسرین بود با آلت جرم‌اش كه آن هم "پروانه ی وکالتی" بود که پس از 8 سال دوندگی توانسته بود دريافت كند به همت خانم فریده‌ی غیرت که در آن دوره عضو هیئت مدیره‌ی کانون وكلای مرکز شده بود. نسرین همان ساعت برای شرکت در جلسه‌ی انجمن تازه تاسیس "شفق" که متشکل از گروهی از وکلای زن بود, در دفتر کارش مانده بود که گروه دیگری از ماموران همزمان وارد آنجا می‌شوند.

با وجود این که می‌خواستند نشان بدهند چقدر دقیق همه جا را می‌گردند, اما همین که به بخش‌هایی از خانه توجهی نمی‌کردند يا يادشان مي‌رفت، مشخص بود که قصدشان فضاسازی و ایجاد واهمه است.

آن روز وسط ماجرا مهراوه وسایل اسکیت نیما را آورد وسط خانه و در راهروی آپارتمان شروع كرد به تمرین ‌دادن به او. تعدادی از مامورین هم ناخودآگاه دست از كار كشيده، مشغول تماشای آنها شده بودند. چند سال بعد از او در مورد این کارش مي‌پرسیدم. او مي‌گفت که "با این کار می‌خواستم لج آنها را در بیارم".

در زمان بازرسی سردسته‌ی آنها چندین بار در مورد گاو صندوق سوال مي‌کرد که من اشتباه کردم و پاسخ‌اش را دادم. آنها بابت تجسس و بازرسی حقوق از جیب ملت می‌گیرند و بود و نبودش را خودشان باید تشخيص بدهند.

خانم جواني که همراه آنان بود و معلوم بود چند ساعت بیشتر آموزش ندیده است اجازه نمي‌داد تلفن‌ها را جواب دهم. لبخندهای کودکانه‌ و ساده لوحانه‌اش کاملا این را نشان می‌داد.

نیما که معلوم بود چقدر وجود مهمانان ناخوانده برایش غیرقابل تحمل است مدام از من سوال می‌کرد که: "بابا کی می رن؟"

در پایان پس از این که کلی کاغذ, عکس, یادداشت, انواع دفترچه‌های شخصی و بانکی, کیس کامپیوتر و چیزهای مختلف را فله‌‌اي جمع‌آوری کردند برای حمل آنها کیسه خواستند که من از دادن کیسه به آنها خودداری کردم و به آنها گوشزد کردم که وظیفه‌ی خودشان است که ابزار کارشان را با خود به همراه داشته باشند و از لوازم شخصی دیگران استفاده نکنند. البته من این را خیلی محترمانه گفتم چرا که بعدها دوستی تعریف می‌کرد که در شرایط مشابهی به آنان گفته بود که "دزد هر جا بره کیسه اش را هم باید با خود ببره".

بالاخره خانه را گشتند و بدون اجازه چند تا کیسه پیدا کرده، آنها را بدون صورت جلسه‌ی دقیق و برگ به برگ به صورت فله‌ای داخل کیسه‌ها ریختند.

یکي از آنها که قیافه‌ی معمولی‌تری داشت و معلوم بود که کمی درس خوانده است, ظاهرا نیروی متخصص‌شان بود که اصلا حرف نمی‌زد.

او مسئول تشخیص مدارک و اسنادی بود که باید جمع‌آوری و توقیف می‌شدند. هنگام تنظيم صورت جلسه به بهانه‌ی جواب دادن به تلفن جیبی‌اش دو بار به سمت اتاق‌ها رفت که مي‌شد حدس زد قصد چه کاری دارد. پس از رفتن آنها داشتم با مهراوه در مورد اين موضوع صحبت مي‌كردم که او بلافاصله گفت که "آره بابا من خودم دیدم که همون شخص به آخرین نفری که به خانه آمد گفت که "سیستم رو آوردی؟"

او هم گفت "بله" و یک چیز نقره‌ای رنگ کوچولویی به او داد".


بلافاصله پس از رفتن آنها خودمان را به محل کار نسرین رساندیم. ماموران آنجا هم تمام ابزار کار دفتر من و نسرین را برداشته و با دادن احضاریه‌ای برای او آنجا را ترک کرده بودند. احضاریه‌ای که نشان می‌داد او بايد ظرف 3 روز خود را به دادسرای اوین معرفی كند.

اینچنین بود که سه سال پیش به دنبال این یورش و بازداشت سیستماتیک وکلای دادگستری که از زندانیان سیاسی, عقیدتی و فعالین مدنی دفاع حقوقی می‌کردند, آغاز شد و اكنون 3 سال است كه اين داستان همچنان ادامه دارد ...

آنچه را جزو حقوق خودمی دانیم ، دیگران را از داشتنش محروم نکنیم

اینها کودکان افغانی هستند.
غریبه نیستند. همزبان ما هستند.
اجنبی و بیگانه نیستند، زمانی هموطن ما بودند.
روزگاری افغانستان و ایران یک سرزمین بودند.
افغانی ، مساوی طالبان نیست ؛ مساوی آدم کش و انتحاری نیست.
افغانی ، تنها ..گناهش این است که کشورش سالها گرفتار جنگ داخلی و حمله شوروی بود. بسیاری از این مردمان که به زبان زیبای پارسی دری صحبت میکنند ، از ترس جانشان ، از ترس صدای خمپاره و شلیک تیر و دادگاه های طالبانی و برای رهایی از فقر دست به مهاجرت زدند...
همانطور که بسیاری از ما ایرانی ها برای حفظ جان و زندگی بهتر پس از انقلاب مهاجرت کردیم.
به مهاجران افغانی که به کشورمان پناه آورده بودند خندیدیم... 
از کار کردن محرومشان کردیم
برای درس خواندن و زندگی شان مانع تراشیدیم.
قانون وضع کردیم که ورود افغانی ها به فلان پارک ممنوع!
مهمان نوازی ایرانی را در عمل نشانشان دادیم...
استرالیا امروز از پناه دادن به ایرانی های مهاجر خودداری می کند.
استرالیا را محکوم می کنیم اما خودمان را نه...
مگر نه اینکه بسیاری از ایرانی ها به غرب مهاجرت کردند...حق تحصیل گرفتند... حق کار کردن گرفتند....تابلوی ورود ممنوع نداشتند...پناهندگی گرفتند... حق زندگی گرفتند...



https://www.facebook.com/pages/زن-امروز-zane-emruz/485493148157831

۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

STOP Executions In IRAN !

Photo: PETITION : STOP Executions In IRAN !
http://www.gopetition.com/petitions/stop-executions-in-iran.html

Huge THANK YOU to  Massi jan for the poster <3

PLEASE SHARE AS WIDELY AS POSSIBLE ! 

Thank you in advance 

Anette Meyer  Human Chain Project

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

اعدام یک نوجوان در زندان دیزل‌آباد


 کُردپا: یک شهروند کُرد اهل روانسر، پس از ٦ سال بازداشت و در سن ١٨ سالگی در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه اعدام شد.

بنا بە گزارش آزانش خبررسانی کُردپا، سحرگاه روز سەشنبە ٢٩‌مرداد‌ماه، "آرمان محمدی" فرزند"انور"، بە اتهام قتل عمد در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه اعدام شد.

بە گفتە‌ی یک منبع نزدیک بە خانوادە وی، آرمان در زمان بازداشت تنها ١٢ سال سن داشتە است کە از سوی دادگاه بە اتهام دست داشتن در قتل یک شهروند روانسری بە اعدام محکوم گردید کە بعد از ٦ سال بازداشت و رسیدن بە سن ١٨ سالگی حکم اعدام وی بە اجرا در آمدە است.

خانوادە این شهروند چندین بار خواهان بخشش و عفو فرزندشان شدند، اما علی‌رغم کم سن و سال بودن فرزندشان این حکم بە اجرا در آمدە است.

گفتە می‌شود ٢ فرد دیگر نیز در این قتل شرکت داشتەاند که از سوی دستگاه قضایی حکومت اسلامی ایران برای آنها حکم حبس ابد صادر شدە است.

گزارش احمد شهید از تجاوز به زنان و مردان در زندان های جمهوری اسلامی ایران



احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران در سفر خود به کانادا اظهار داشت؛ ۸۵ درصد از زنان و ۳۵ درصد مردان در زندان‌های ایران مورد تجاوز قرار می‌گیرند.

احمد شهید گزارشگر ویژه‌ سازمان ملل متحد در جریان دیدار با ایرانیان مقیم کانادا برای پی گیری وضعیت حقوق بشر در ایران، گفت:”۸۵ درصد از زنان و ۳۵ درصد مردان در زندان‌های ایران مورد تجاوز قرار می‌گیرند.”


این بخشی از اظهارات احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران، است که در مجله”شهروند” چاپ کانادا منتشر شده است.

وی تصریح کرده است که کاربرد شکنجه و قانون شریعت ازجمله موارد شایع در ایران به شمار می رود.

احمد شهید در گزارش خود به نقض حقوق بشر در ایران پرداخته و از جمله به وضعیت اقلیت های قومی و مذهبی و ناعادلانه بودن احکام صادره برای این گروه ها اشاره کرده است.

نبودن زنان در پست ها و موقعیت های کلیدی ، از دیگر موارد نقض حقوق بشر در ایران ذکر شده است.

نتیجه‌ی سفر دو هفته ای احمد شهید به کانادا و امریکا که از ۲۳ تیر آغاز شده است، چهار ماه دیگر، در قالب گزارش به مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک ارائه خواهد شد.

فعالان در تبعید

رواج جنایات بسیار هولناک در ایران به دلیل اعتقادات مذهبی و مشکلات روانی



واخر مهرماه گذشته، جوان 23 ساله‌ای با هجوم به مردم، در عرض پنج دقیقه یک تن را کشته و هفت مرد و چهار زن عابر را مجروح کرد تا سریع تر از شدت اتفاق جنون آمیز، مصرف ماده مخدر «شیشه» به عنوان یکی از عوامل اصلی وقوع رویداد معرفی شود اما دو روز بعد، نقش مخدر در شکل گیری ماجرا تکذیب شد.

به گزارش «تابناک»، سحرگاه امروز (سه شنبه) جنایتی هولناک در حوالی میدان شوش تهران رقم خورد که پیش از هرچیز، یادآور حادثه دلخراش ده ماه پیش در خیابان مدنی بود؛ حادثه ای که ابتدا به مصرف شیشه توسط متهم مربوط شده بود اما بعد، در مراحل محاکمه متهم، ناشی از جنون وی توصیف شد و البته این عامل هم تایید نشد تا در نهایت مجازات اعدام صادر شده برای وی، به لحاظ طی مراحل قانونی هنوز اجرا نشده باشد.

در حادثه امروز که ساعت چهار و نیم بامداد در خیابان امام موسی صدر رخ داد، وقوع درگيري ميان زن و شوهر جواني که در طبقه دوم يک ساختمان مسکوني زندگی مي‌کردند باعث شد تا مازیار سی و پنج ساله که در حالت روحی-رواني مناسبي قرار نداشت، پس از درگیری با همسرش، او و دختر پنج ساله‌شان را مجروح کرده و در ادامه «مهلا»ی خردسال را از پنجره به بیرون پرتاب کند!

سرهنگ عباسعلی محمدیان، رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ با بیان این توضیحات، افزود: پس از ارتکاب این جنایت، پدر سنگدل که قصد داشت از محل متواري شود، در راه پله هاي ساختمان با «اعظم» صاحبخانه خود که فرزندانش، «علی» پانزده ساله و «بهاره» هفت ساله را همراه داشت مواجه شده و هر سه تن را با چاقو مجروح می‌کند که متاسفانه دومین دختر خردسال نیز در اثر جراحات وارده جان می‌بازد.

با وقوع دو جنايت و در شرايطي که متهم قصد داشت همچنان از محل جنايت متواري شود، مأموران گشت کلانتري 116 مولوي که پیرو اطلاع مردم به مرکز فوريت هاي پليسي، در جريان ماجرا قرار گرفته بودند، خود را به محل رساندند تا تلاش متهم برای مجروح کردن ایشان منجر به استفاده ماموران از سلاح شده و مازیار بعد از اصابت گلوله به پا، زمین گیر شده و دستگیر شود.

بدین ترتیب داستان دردناک شکل گرفته با اعزام مجروحان به بیمارستان توسط چند آمبولانس حاضر شده در محل و انتقال متهم به اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران برای ادامه تحقیقات، با برجای ماندن دو جان باخته خردسال و سه مجروح به انتها می‌رسد تا متهم دستگیر شده نتواند به مانند ضارب خیابان مدنی، افرادی دیگری را که سر راه وی قرار داشتند، مجروح کرده و فرار کند.

از تشریح ماجرای تلخ رقم خورده که بگذریم، اخبار اولیه منتشر شده از جنایت، دارای رکنی است که در گزارش پلیس آگاهی از ماجرا، نشانه ای از آن به چشم نمی‌خورد؛ اینکه متهم به هنگام رقم زدن جنایت، به دلیل استفاده از ماده مخدر «شیشه»، دچار توهمات ناشی از مصرف این افیون صنعتی بوده است! 

این در حالی است که رئیس پلیس آگاهی تهران، در واکنش به اخبار منتشر شده در این خصوص، گفته: در بازرسي از محل وقوع جنايت، هيچ گونه موادمخدري کشف نشده، اما برابر تحقيقات اوليه مشخص شده که متهم در زمان جنايت در حالت رواني مناسبي قرار نداشته و تحقيقات در اين خصوص در مراحل اوليه و مقدماتي است.

بدین ترتیب درخواهیم یافت که مرتبط کردن جنایت دردناک رقم خورده در خیابان امام موسی صدر با استفاده از مخدر خطرناک شیشه، تا این لحظه مستند به سندی نبوده و ممکن است در ادامه بررسی ها، با توجه به مستنداتی همچون آزمایش خون ثابت شده و یا به مانند شایعه قدرتمند مطرح شده در زمان وقوع جنایت خیابان مدنی، با گذشت چند روز تکذیب شود.

این در حالی است که چرایی ارتباط دادن جنایت‌های سهمگین رخ داده با مصرف مخدری که حتی بسیاری از مبتلایان به آن هم از خطراتش آگاهی دارند، می‌تواند خود موضوع شکل گیری پرونده دیگری باشد؛ پرونده‌ای که می‌بایست هدف از پیگیری آن، یافتن منشا این پیش‌داوری‌ها بوده و متولیان رسیدگی به آن، به پژوهش دریابند که چه عواملی در سوق دادن اذهان به این سمت نقش داشته است؟

نامه تکان‌ دهنده دختر روستایی به حاکمان دزد





در بازدید جمعی از مسئولین شهرستان و دانشگاه علوم پزشکی شیراز از روستای محروم چاه‌گونی که این روزها میزبان جمعی از دانشجویان گروه‌های جهادی است، دختر بچه‌ای با حضور در جمع بازدیدکنندگان نامه زیر را خطاب به مسئولین شهرستان استان و کشور قرائت کرد.

به گزارش منبع حکومتی ایسنا، به نقل از داراب آنلاین، متن نامه به این شرح است:

به نام خدا

ما روستای خود را دوست داریم،

ما در روستای محروم زندگی می کنیم، یعنی چیزهایی که همه جا دارند، ما نداریم.

خانه های ما از سنگ و گل ساخته شده که در آنها به سختی زندگی می کنیم.

اگر زلزله بیاید خانه های ما محکم نیست.

در این جا اگر کسی مریض شود نمی دانیم چه کار کنیم، چون راه روستای مان خیلی خراب است و نمی توانیم او را به شهر برسانیم تا دکتر او را مداوا کند.

روستای ما روحانی ندارد و مسجد روستا هم خیلی خراب است.

ما در اینجا با بچه ها به سختی درس می خوانیم چون کلاس های ما خراب است و ما بچه ها فکر می کنیم کسی به فکر ما نیست یا ما را دوست ندارد.

بعضی از پدر و مادرهای ما مریض هستند و پول ندارند که به شهر بروند تا خوب شوند.

ما بچه ها دوست داریم جایی برای ورزش داشته باشیم.

ما بچه ها دوست داریم که روستای ما جاده داشته باشد.

پدرم می گوید از سال 42 می خواهند جاده درست کنند نمی دانم چرا درست نمی شود!

چند سال قبل صادق علی نژاد که جوان بود توی همین جاده ی خراب از بین رفت و همه روستا خیلی ناراحت هستند.

معلم ما می گفت: امام خمینی فرموده تار موی ما را به کاخ نشینان عوض نمی کند؛

مادرم می گفت:خدا کند این مهمانان که آمده اند بتوانند برای ما کاری کنند!

۱۳۹۲ مرداد ۲۸, دوشنبه

Photo
Photo: www.facebook.com/arazel60
Photo

اشتباه نکنید;



جنایت کار بودن پور محمدی ، دلیل شایستگی او برای وزارت دادگستری است .

https://www.facebook.com/pages/فراخوان-سه-شنبه-های-اعتراضی-استکهلم/368539356597983

دادنامه؛ آقای روحانی سری به گورستان خاوران بزنید




https://www.facebook.com/pages/زن-امروز-zane-emruz/485493148157831


سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکین ام
بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهر آیین ام

آقای رئیس جمهور؛
من به شما رأی ندادم، اما از آنجایی که شما خود را رئیس جمهور همه ی مردم ایران نامیده اید، به خود این اجازه را می دهم که سخنی چند با جناب عالی داشته باشم. سال ها ست، سی و دو سال است که زخمی را که رژیم جمهوری اسلامی با کشتن تنها برادرم بر جان و دلم نهاده است در تنهایی خود می لیسم. 
من این دادنامه را خطاب به جناب عالی می نویسم و می خواهم توجه شما را به مسئله ی بسیار مهمی که مربوط به یکی از اعضای کابینه ی سرکار است، جلب نمایم. همان گونه که پیش تر گفته آمد، تنها برادرم را در بی دادگاه های جمهوری اسلامی از دست دادم، و وقتی خبر کشته شدنش را به من دادند از هیچ گونه توهین و ناسزای بسیار رکیک به من و بدن پاره پاره ی برادر عزیزم دریغ نورزیدند، آری، از آن تاریخ دارم زخم هایم را می لیسم. در آن زمان به ما اجازه ی برگزاری هیچ گونه مراسمی را هم ندادند .

آقای رئیس جمهور؛
ما در خانواده ی کم درآمدی زندگی می کردیم. برادرم در رشته ی مهندسی شیمی دانشگاه آریامهر (دانشگاه شریف) فارغ التحصیل شد. لازم به یاد آوری ست که وی در رژیم گذشته نیز از فعالان دانشجویی بوده است و در آن زمان سه سال را در زندان گذراند. شاه او را نکشت، اما در این رژیم مثلاً اسلامی ششم مهر ماه سال شصت، دستگیر و در هفتم آبان ماه همان سال به جوخه ی اعدام سپرده شد. چه سریع!!! حتا مهلت دفاع به او ندادند.

اکنون پرسش من از شما این است که چگونه توانستید آقای پورمحمدی را که عالم و آدم از جنایت های ایشان که بسیار هم سنگین است به وزارت دادگستری بگمارید. داد!!! دادگستری!!! یا بی داد گستری؟ من آدم ساده لوحی نیستم که فکر کنم شما از سوابق مشعشع ایشان در بسیاری از کشتارها چه در بندرعباس، چه در مشهد، و چه در زندان اوین و چه در زندان رجایی شهر بی خبر بوده باشید. به ویژه آنکه ایشان یکی از سه نفر مأموران هیئت مرگ بودند که در کلیه ی زندان های ایران در تابستان هزار و سیصد و شصت و هفت باقیمانده ی زندانیان را به جوخه ی اعدام سپردند یا حلق آویز کردند و در گورهای دسته جمعی، در گورستان خاوران به خاک سپردند.

وجدان انسان ها بزرگترین فضیلتی ست که خداوند در ما به ودیعه گذاشته است. آیا شما با این فضیلت آشنا هستید؟! آیا می دانید ایشان چه خیل عظیمی از خانواده ها را داغدار کرده اند، آن هم چه فرزندان نخبه و با تحصیلات عالی که یا در گورستان ها خفته اند یا فرار را بر قرار ترجیح داده و به خارج از کشور مهاجرت کرده اند.

پرونده ی جنایات ایشان بسیار سیاه است. در خاتمه از شما می خواهم زحمت کشیده و سری به گورستان خاوران بزنید و خود همه چیز را به رأی العین ببینید و خود قضاوت کنید که چه ظلمی بر ما خانواده های داغدار رفته است. شاید بد نباشد که بدانید مادر من پس از کشته شدن تنها پسرش به دو بیماری صعب العلاج آرتریت روماتوئید و پارکینسون مبتلا شد. لطفاً وضعیت بیماری مادرم را به سیاهه ی جنایات ایشان بیفزایید.

نکته پایانی:
جریان رأی گیری برای وزرای انتخابی شما را از تلویزیون دنبال می کردم. آن سه وزیر شایسته ی شما از مجلس فرمایشی رأی نیاوردند. واقعاً جای تأسف دارد. گرچه شیرازه ی مملکت چنان از هم گسسته است که نه شما و نه هیچ وزیری را توان بازگرداندن مملکت به شرایط عادی نیست.


پروانه میلانی
28 مرداد 1392

۱۳۹۲ مرداد ۲۷, یکشنبه

تقدیم به شیر زنان سرزمینم

زن گاهی سعی می کند ،
مردانه بازی کند
مردانه کار کند
مردانه قدم بردارد
مردانه فکر کند
...مردانه قول دهد
اما هر کاری هم که بکند
زن است
احساس دارد
لطیف است

یک جا عقب می نشیند و محبت تـــــو را می خواهد..

Photo

جایگاه زن در دولت روباه بنفش، روحانی



تقدیم به افرادی که این موجود "رای" دادند...

عکس مربوط به جلسه معارفه وزیر امور خارجه دولت روباه بنفش، روحانی.

ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻭ ﻣﻮﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭙﺬﯾﺮﺩ ﮐﻪ ﻃﺒﻖ ﺁﯾﻪ 3 ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺴﺎﺀ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﺩ 4 ﺯﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ

ﻃﺒﻖ ﺁﯾﻪ 34 ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺴﺎﺀ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽhttps://www.facebook.com/pages/زن-امروز-zane-emruz/485493148157831
ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺘﮏ ﺑﺰﻧﺪ
ﻭ ﻃﺒﻖ ﺁﯾﻪ 11 ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺴﺎﺀ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺭﺙ ﻧﯿﻤﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻃﺒﻖ ﺁﯾﻪ 223 ﺑﻘﺮﻩ ، ﮐﺸﺘﺰﺍﺭ ﻣﺮﺩ ﻟﻘﺐ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ
ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻫﺮ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻧﮑﺎﺡ ﮐﻨﺪ .
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻃﺒﻖ ﺁﯾﻪ 34 ﻧﺴﺎﺀ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ
ﺁﻧﮑﻪ ﺧﺮﺟﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ، ﻣﺎﻟﮏ ﺍﻭﺳﺖ
ﻭ ﻃﺒﻖ ﺁﯾﻪ 24 ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺴﺎﺀ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ
ﮐﺎﻻ ﺑﻪ ﻏﻨﯿﻤﺖ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻧﮑﺎﺡ ﮐﺮﺩ .

ﻭ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺁﯾﺎﺕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ 1400 ﺳﺎﻝ
ﭘﯿﺶ ﺗﻮﺳﻂ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ. ﻭ

hoghooghe zanan dar eslam!!!

Photo: www.facebook.com/arazel60

چه بی تفاوتیم ما!!!!

چه صبری داری

۱۳۹۲ مرداد ۲۶, شنبه

مادر حسین رونقی : اگر همچنان به ما پاسخ ندهند, ظرف چند روز آینده جلوی دادستانی ,دست به اعتصاب غذا خواهم زد


https://www.facebook.com/pages/فراخوان-سه-شنبه-های-اعتراضی-استکهلم/368539356597983


زلیخا موسوی مادر حسین رونقی ضمن انتقاد از بی‌توجهی دادستانی و مسئولان می‌گوید: حسین از روز جمعه ۱۸ مرداد اعتصاب غذا کرده و ما هر چقدر پیگیری می‌کنیم دادستانی و مسئولان قوه قضاییه توجهی نمی‌کنند، اگر همچنان به ما پاسخ ندهند و به شرایط بد جسمی حسین بی‌توجهی کنند و بخواهند او را همچنان با این شرایط در زندان نگه دارند ظرف چند روز آینده جلوی دادستانی همراه پسرم دست به اعتصاب غذا خواهم زد شاید اینگونه صدای ما را کسی بشنود.

سیدحسین رونقی روز یکشنبه در نامه ای از بند ۳۵۰ زندان اوین به همبند سابق خود، ابوالفضل عابدینی، که بیش از دو هفته ی پیش به زندان اهواز تبعید شد و از همان روز در اعتراض به این تصمیم دست به اعتصاب غذا زده است نوشته بود: می‌دانم که پایداری و ایستادگی امروز ما، فرهنگ فردای فرزندان این مرز و بوم است و از همین رو عاجز از آنم که در مقابل اعتراض و ایمان تو بایستم و به تو بگویم به فکر جان و سلامتی‌ات باش، عاجزم چرا که هیچ یاری کننده و فریادرسی نیست که تو را در این روزهای سخت همراهی کند، چرا که ما موجیم که آسودگی ما عدم ماست.

این فعال حقوق بشر در بند در نامه ی خود با اعلام اعتصاب غذا در حمایت از ابوالفضل عابدینی آورده بود: من در اعتراض به بی‌توجهی مسئولان به جان و سلامت انسان‌ها، عدم رسیدگی به وضعیت زندانیان سیاسی بیمار، افزایش فشار بر خانواده‌ام، تبعیدهای خودسرانه و غیرقانونی زندانیان سیاسی بی‌گناه و قرار دادن اجباری آن‌ها در شرایط غیرانسانی، بی‌خبری از برخی از زندانیان و همچنین در اعتراض به تداوم قانون ستیزی‌ها و ناروایی‌ها اعتصاب غذا خواهم کرد هر چند این روش را نادرست و اشتباه می‌دانم و تبعات سنگینی برای من در پی خواهد داشت.
ابوالفضل عابدینی که در مدت حضور ستار بهشتی در بند ۳۵۰ زندان اوین شاهد علائم شکنجه های روی بدن وی بود و نزد شهریاری بازپرس تحقیق علت مرگ ستار بهشتی شهادت داده بود، به زندان اهواز تبعید شد. وی بدلیل اعتراض به تبعید غیرقانونی به هنگام خروج از زندان اوین اعلام اعتصاب غذا نامحدود کرده و گفته تا زمان بازگشت به زندان اوین اعتصاب غذای خود را ادامه خواهد داد.

مادر سیدحسین رونقی، فعال حقوق بشر در بند در مورد برخوردهای خودسرانه و غیرقانونی و از اختلال در تلفن‌های خانواده خود بدلیل تماس رسانه‌ها و خبرنگاران خبر داده و می گوید: از روزی که حسین دست به اعتصاب غذا زده است تلفن من و پدرش را مدام قطع و وصل می‌کنند و نمی‌گذارند ما در مورد وضعیت حسین حرف بزنیم و اطلاع رسانی کنیم آیا این نوع برخوردهای خودسرانه و غیرقانونی درست است؟ اگر از تلویزیون‌ها و رسانه‌های خارجی تماس نگیرند چگونه ما صدای اعتراضمان را به گوش مسئولان برسانیم راه دیگری برای ما نگذاشته‌اند این‌ها اجازه بدهند ما با تلویزیون و روزنامه‌های داخل ایران حرف می‌زنیم و درد خودمان را می‌گوییم اما اجازه نمی‌دهند.

زلیخا موسوی ضمن ابراز نگرانی از وضعیت جسمی فرزندش عنوان می‌کند: هفت روز است حسین اعتصاب غذا کرده و هنوز ما نتوانسته‌ایم در مورد مرخصی درمانیش کاری بکنیم، حسین بیمار است و از مشکلات زیادی رنج می‌برد نگرانش هستیم چون کم کاری کلیه، التهاب مثانه و پروستات، سنگ کیسه صفرا و زخم معده دارد و در این شرایط دست به اعتصاب غذا زده است.

مادر این زندانی سیاسی وضعیت کنونی وی را نامساعد می‌داند و می‌گوید: پدرش روز دوشنبه به ملاقات حسین رفته بود به پدرش گفته که کلیه‌اش خونریزی دارد. پدرش می‌گفت که او ضعیف شده بود و حتی حال صحبت کردن نداشت. وضعیت حسین نامساعد است اما او گفته اعتصابش را نمی‌شکند چرا که بی‌توجهی مقامات دادستانی تبدیل به یک رویه شده و برای جان زندانیان بیمار هیچ ارزشی قائل نیستند. من از مسئولان درخواست می‌کنم به این وضعیت رسیدگی کنند حسین و دیگر زندانیان سیاسی هم یکی مثل بچه‌های خودشان هستند چرا باید بی‌گناه سال‌ها تو زندان عمرشان را بگذرانند؟

نامه زندانیان سیاسی زاهدان به کمیساریای عالی حقوق بشر



نامه زندانیان سیاسی هموطن بلوچ و اهل تسنن که جهت ارسال به کمیسر عالی حقوق بشر و انتشار در رسانه ها در اختیار « فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران » قرار داده شده است. متن نامه به قرار زیر می باشد:
کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد،
با سلام و درود های فراوان
احتراما به استحضار مقامات عالی می رسانیم زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان از رفتارهای غیر انسانی و شکنجه های فیزیکی و روحی که برخلاف موازین و مقرارت سازمانهای بین المللی و حقوق بشری است وهمچنین در بازداشتگاههای وزارت اطلاعات ایران و اداره آگاهی و اطلاعات سپاه و دیگر مکانهای نظامی که اکثریت زندانیان مظلوم با آن مواجه هستند اعتراض دارند و شکایت های خود را به سازمانهای حقوق بشری و بین المللی اعلام می دارند و خواستار توقف شکنجه های وحشیانه بازجویان وزارت اطلاعات هستند .
وقتی که بدون هیچ گونه مدرک و دلیلی با بدترین و فجیع ترین وضع شکنجه ها و رفتارهای غیر انسانی و نقشه های از قبل تعیین شده و مدتها در سلول انفرادی بودن و مواردی را به اجبار نسبت دادن، انسان را به این باور می رساند که اشخاصی به ناحق ، مظلوم و ملتی بی دفاع به دار آویخته بشوند.همچون عبدالقدوس ملازاده ۴۰ ساله ، صلاح الدین راستی ۳۲ ساله ، خلیل احمد ۴۰ ساله از محمدآباد ایرانشهر، یوسف ترابی ۴۰ ساله از ایرانشهر، حمید ریگی از زاهدان ۳۰ ساله، عبدالرحمان نارویی ۳۵ ساله از زاهدان ، سید قنبرزهی ۱۸ ساله از زاهدان، مسعود گمشاد زهی ۳۰ ساله از زاهدان، صالح اسلام زهی ۴۰ ساله از سراوان ، عبدالباسط ریگی ۲۹ ساله از زاهدان، عبدالجلیل کهرازهی ۲۹ ساله از خاش ، ایوب ریگی ۳۵ ساله از زاهدان، یحیی تاج زهی ۲۵ ساله از ایرانشهر، و صدها نفر دیگری که همسرانشان بیوه و فرزندانشان یتیم و بی سرپرست شده اند.
یا افرادی که در زندانها زیر حکم اعدام هستند همچون ایوب بهرام زهی از سرباز، حبیب ریگی از زاهدان ، حامد وکالت از چابهار، عبدالوهاب ریگی از زاهدان، عبدالغنی گنگوزه ای از خاش، ناظر ملازهی از سراوان، نوید شجاعی از زاهدان، مهرالله ریگی از زاهدان، عبدالخالق از زاهدان، سلمان میامی ۲۷ ساله از چابهار و دهها نفر دیگری که سالهاست زیر حکم اعدام هستند.
و یا افرادی که سالهاست در سلولهای وزارت اطلاعات بلاتکلیف و ممنوع ملاقات هستند همچون حمزه میربلوچ زهی از خاش ، فتحی محمد نقش بندی از سرباز و فرزندش عبدالغفار نقش بندی ، ملک محمد آبادیان از سرباز و فرزندانش و صدها نفر دیگری که در سلولها و زندانها بلاتکلیف هستند .
از افراد ذکر شده در مورد نحوه شکنجه در وزارت اطلاعات و دیگر مراکز بازداشتی همچون اداره آگاهی و اطلاعات سپاه و دیگر مکانها این گونه تشریح می کنند،که یک نوع شکنجه به نام تخت معجزه می باشد که زندانی رابر روی تخت معجزه به روی می خوابانند و دست و پای او را محکم می بندند به طوریکه نتواند کوچکترین حرکتی داشته باشد و با سیم های کلفت برقی و شلاقهای آهنی به کف پا و قسمتهای پشت زندانی به اندازه ای می زنند که کف پای زندانی باد کرده و سیاه و کبود می شود و این حالت ساعتها به طول می انجامد که نهایتا با ترکیدن پوست غرق در خون شده به طوریکه پوست کف پا از هم می پاشد و جدا می شود. انگشتها از هم فاصله می گیرند و ناخنها از گوشت جدا می شود و اطراف تخت معجزه با ضربات شدید و از زخمها خون آلود می شود و در همین حال مواد مایعی بر روی زخمها می ریزند که بی نهایت درد دارد و طاقت فرسا است و در همین حال شوکهای برقی به بدن انسان می زنند و با فحش و ناسزا به خانواده ها و شخصیتهای مذهبی زندانیان همراه می باشد. اگر کسی هم بیهوش شود دکتر و متحصص بازجویان وزارت اطلاعات به آنجا آمده و فورا زندانی را به هوش می آورند و دوباره شروع به شکنجه می کنند .و می گویند باید مواردی را که ما می گوییم باید تایید و انگشت بزنی و جلوی دوربین بگویی در غیر اینصورت شکنجه دوباره شروع می شود و تا زمانیکه کف پای زندانی بهبود پیدا نکند وی را به بند عمومی زندان منتقل نمی کنند و به همین حالت نگهداری زندانیان در سلولهای انفرادی که ممنوع ملاقات هستند ماهها و حتی سالها به طول می انجامد . نوع دیگری از شکنجه که برافراد فوق الذکر رواداشته شده است بدین گونه است. زندانی را به پشت دست می بندند و سپس به سقف آویزان می کنند و او را عریان می کنند و ضربات محکم سیم و برق و شلاقهای آهنی و شوکهای برقی به هر قسمت بدن می زنند که این عمل باعث ایجاد زخمی های عمیق می شود و با ریختن موادی مایع و یا آب جوش به زخمها با درد بی نهایت شدیدی همراه می باشد و یا با بستن یک نخ به بیضه زندانی و آویزان کردن وزنه سنگین به بیضه زندانی برای ساعتها ، درد های وحشتناکی را باید قابل تحمل کند و با تهدید به تجاوز جنسی و استعمال شیشه نوشابه و آوردن سگ و تهدید به تجاوز جنسی ، زندانی را به تایید مطالبی که خود بازجویان وزارت اطلاعات می گویند مجبور می کنند ، که باید انگشت زده و از آن فیلم برداری می کنند .
و یک مورد دیگر هنگامی که زندانی را از سلول به اتاق بازجویی می برند چشمهای زندانی بسته شده و زندانی را از پشت سر با ضربات شلاق و شوکهای برقی پیاپی می زنند و می گوییند بدو بدو که زندانی از شدت درد نمی تواند تند راه برود که نهایتا به دیوار و ستونهای سنگی به شدت برخورد می کند و مجروح می شود.و یا هنگام بازجویی با مشت ها و لگدهای سنگین و پیاپی به قسمتهای حساس بدن مثل بیضه ها و صورت یا به شکم می زنند که با زخمها ی شدید و عوارض خطرناکی همراه است.
زندانیان مذکور همچنین تشریح کرده اند که تا مدتها وقتی به سرویس بهداشتی می رفتیم پس از ۴ الی ۵ ماه خون دفع می کردیم و ناراحتی های کلیوی به ما دست می داد. یک نوع دیگر شکنجه ها این گونه می باشد که مامورین شبانه وارد سلول می شوند و بازجوها با فریاد وحشیانه شروه به ضرب و شتم ما می اکردند و تا خسته نمی شدند ما را رها نمی کردند. اتاقهایی وجود داشت که سرد بود و کف اتاق با آب سرد خیس شده بود و کولر تا آخرین درجه روشن بود که زندانیان مدتها در آن می ماندند و یا بالعکس اتاقهایی بی نهایت گرم بود و همچنین شکنجه هایی متعدد و بی نهایت خطرناک وجود دارد که آن ماموران شکنجه گر بر سر زندانیان می آوردند. وارد کردن زندانیان به این اتاقها و یا با بردن آنها به اتاق بازجویی و هواخوری آنها را تحقیر و اذیت می کنند.
لذا با توضیح خلاصه ای از ظلم های این عدالت نظامی ، زندانیان سیاسی از بازرسان و مقامات سازمان ملل و حقوق بشری تقاضا داریم برای بازدید از این مکانها و مشاهده نزدیک زندانیان ودستور توقف هر چه سریعتر نحوه بازجویی و شکنجه ، اقدامات لازم را مبذول بفرمایند. از همکاری دبیر کل محترم سازمان ملل و دیگر ارگانها کمال تشکر را داریم.
زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان
۲۰ مرداد ۱۳۹۲