بزن آتش بر آن نامه، به رویاهای خودکامه
نشاید بر تن زیبا، بپوشید آن سیه جامه
تن عریان ز زیبایی جان دارد نشان
حیف از تن و جانت که بر آن،
رنگ غم پوشی به نام دین خودکامه
بزن آتش، بسوزان، دود کن، خاکسترش بر باد ده
بههم زن این فریب، این طرح و برنامه
به زیبایی بیآرا موی و ابرو چشم و رخساره
به تن کن شاد و روشن، یا به بر کن ارغوان جامه
به شور زندگی شادیکنان رقصان چو پروانه
فریبایی کن از دقمرگی این خیل خودکامه
تنت عریان کن و آتش بزن بر حکم خودکامه
درختی تو که زیبایی تو همزاد هر چه رنگ و وارنگیست
بیا فریاد کن زیباییات را تا زوال هر چه خودکامه
شهریار دادور
نشاید بر تن زیبا، بپوشید آن سیه جامه
تن عریان ز زیبایی جان دارد نشان
حیف از تن و جانت که بر آن،
رنگ غم پوشی به نام دین خودکامه
بزن آتش، بسوزان، دود کن، خاکسترش بر باد ده
بههم زن این فریب، این طرح و برنامه
به زیبایی بیآرا موی و ابرو چشم و رخساره
به تن کن شاد و روشن، یا به بر کن ارغوان جامه
به شور زندگی شادیکنان رقصان چو پروانه
فریبایی کن از دقمرگی این خیل خودکامه
تنت عریان کن و آتش بزن بر حکم خودکامه
درختی تو که زیبایی تو همزاد هر چه رنگ و وارنگیست
بیا فریاد کن زیباییات را تا زوال هر چه خودکامه
شهریار دادور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر