زن، بشر را اجتماعی میكند
زن، ملایك را تداعی میكند
زن محبت را تلافی میكند
خستگی را ترمه بافی میكند
زن درخشان میكند الماس را
... زن تجلی میدهد احساس را
زن، گل و آواز شبنم، با هم است
زن، پر از سجاده و ابریشم است
دسترنجِ جسم ما، جانِ زن است
نیمی از آیینهی عرفان، زن است
زن فقط آویزهی آغوش نیست
زن همین یك گوشوارِ گوش نیست
بلبلان، آواز در گُل یافتند
شاعران، در زن، تكامل یافتند —
زن، بشر را اجتماعی میكند
زن، ملایك را تداعی میكند
زن محبت را تلافی میكند
خستگی را ترمه بافی میكند
زن درخشان میكند الماس را
... زن تجلی میدهد احساس را
زن، گل و آواز شبنم، با هم است
زن، پر از سجاده و ابریشم است
دسترنجِ جسم ما، جانِ زن است
نیمی از آیینهی عرفان، زن است
زن فقط آویزهی آغوش نیست
زن همین یك گوشوارِ گوش نیست
بلبلان، آواز در گُل یافتند
شاعران، در زن، تكامل یافتند —
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر