«اگر به خانه ی من آمدی...برایم مداد بیاور.....مداد سیاه...میخواهم روی چهره ام خط بكشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم، یك ضربدر هم روی قلبم، تا به هوس هم نیفتم! یك مداد پاك كن بده برای محو لبها.....نمیخواهم كسی به هوای سرخیشان، سیاهم كند! یك بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم....شخم بزنم وجودم را ...بدون اینها راحت تر به بهشت میروم گویا! یك تیغ بده؛ موهایم را از ته بتراشم.... سرم هوایی بخورد... و بیواسطه ی روسری كمی بیاندیشم! نخ و سوزن هم بده، برای زبانم میخواهم ... بدوزمش به سق....اینگونه فریادم بیصداتر است! قیچی یادت نرود... میخواهم هرروز اندیشه هایم را سانسور كنم!
پودر رختشویی هم لازم دارم...برای شستشوی مغزی....مغزم را كه شستم، پهن كنم روی بند... تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی كه عرب نی انداخت... میدانی كه؟ باید واقع بین بود! صدا خفه كن هم اگر گیر آوردی بگیر......میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب، برچسب فاحشه میزنندم.... بغضم را در گلو خفه كنم! یك كپی از هویتم را هم میخواهم.... برای وقتی كه خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد، فحش و تحقیر تقدیمم میكنند! تو را به خدا....اگر جایی دیدی «حقی» میفروختند .....برایم بخر....تا در غذا بریزم.... ترجیح میدهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم! و سر آخر اگر پولی برایت ماند ...برایم یك پلاكارد بخر......به شكل گردنبند.....بیاویزم به گردنم....و رویش با حروف درشت بنویسم: من یك انسانم...من هنوز یك انسانم ....من هر روز یك انسانم.»
«اگر به خانه ی من آمدی...برایم مداد بیاور.....مداد سیاه...میخواهم روی چهره ام خط بكشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم، یك ضربدر هم روی قلبم، تا به هوس هم نیفتم! یك مداد پاك كن بده برای محو لبها.....نمیخواهم كسی به هوای سرخیشان، سیاهم كند! یك بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم....شخم بزنم وجودم را ...بدون اینها راحت تر به بهشت میروم گویا! یك تیغ بده؛ موهایم را از ته بتراشم.... سرم هوایی بخورد... و بیواسطه ی روسری كمی بیاندیشم! نخ و سوزن هم بده، برای زبانم میخواهم ... بدوزمش به سق....اینگونه فریادم بیصداتر است! قیچی یادت نرود... میخواهم هرروز اندیشه هایم را سانسور كنم!
پودر رختشویی هم لازم دارم...برای شستشوی مغزی....مغزم را كه شستم، پهن كنم روی بند... تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی كه عرب نی انداخت... میدانی كه؟ باید واقع بین بود! صدا خفه كن هم اگر گیر آوردی بگیر......میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب، برچسب فاحشه میزنندم.... بغضم را در گلو خفه كنم! یك كپی از هویتم را هم میخواهم.... برای وقتی كه خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد، فحش و تحقیر تقدیمم میكنند! تو را به خدا....اگر جایی دیدی «حقی» میفروختند .....برایم بخر....تا در غذا بریزم.... ترجیح میدهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم! و سر آخر اگر پولی برایت ماند ...برایم یك پلاكارد بخر......به شكل گردنبند.....بیاویزم به گردنم....و رویش با حروف درشت بنویسم: من یك انسانم...من هنوز یك انسانم ....من هر روز یك انسانم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر